Saturday, December 24, 2005

معرفی کتاب

"دون وينسنت کابرال" با خشم بسيار بر اسب خود مهميز زد و تندر آسا بر سرخ پوست بينوا حمله برد تا او را پيش چشم همه چنان کند که مايه عبرت ديگران شود.تازيانه صفير کشان بر بدن گناهکاری که به روی زمين چمباتمه زده بود و با عجز و لابه طلب عفو می کرد،فرود می آمد

خير ، ابدا،"دون وينست"ديگر هرگز نمی خواست اين معاشقات رسوايی آميز را تحمل كند.مگر در آن ديار زن قحط بود؟اگر او بر حسب اتفاق و تصادف سرخ پوستی را ميان "لاماها"گير می آورد ـآنوقت ديگر وای به حالش!دويست ضربه شلاق بر بدن عريان و يك شب تمام به سر بردن در قلعه،حتما او را به سر عقل می آورد
اين قطعه ی كوتاه جملات آغازين"لامای سفيد" اثر "ونتورا گارسيا کالدرون" نويسنده پرويی است.اين داستان زيبا را می توانيد در کتاب "افسانه و سيزده داستان ديگر" با ترجمه کيکاوس جهانداری بخوانيد

ناشر کتاب انتشارات اساطير است و تاريخ نشر آن به سال ۱۳۷۸باز ميگردد

No comments: