روز
در حنجره گنجشکی
پر گشود
وباغ های برهنه
روی نبض جهان
به انزوا نشستند
چقدر مانده تا جوانه بزنی؟
من از هزاره های نيامده
فرياد می زنم
از دستانی
که شب را تکاند
و
گو شه ای از آسمان را
به دامنم دوخت
تا تو
از لايه های پريشانی گيسوانم
زاده شوی
چقدر مانده
تا روی سيم های حوصله برقصی
سالهاست زور میزنم اما این دندهی لعنتی جا نمیرود⏤نسخه دوم
-
«اگه مجبور بشم اینو بگیرم باید یه پتو روش بکشم نبینمش.» این را سعید چند
هفته قبل از ناپدید شدنش گفت. از همین جملهی کوتاه که یادم است با مسخرگی
همیشگیاش ب...
5 weeks ago
No comments:
Post a Comment