Saturday, August 28, 2010

در باب كمي وجدان كاري

آن كه مي آيد خانه‌اي بسازد، به خاطر ساختنش پولي مطالبه مي‌كند.آنكه مي آيد لوله‌هاي خانه را نصب كند، به خاطر هر آچاري كه جا به جا مي كند پول مي‌گيرد، لوله كش و برقكار و نصاب آسانسور به خاطر تمامي كاري كه انجام مي دهند پول مي‌گيرند. توقع اين است كه كارشان را تمام و كمال انجام دهند. وقتي كه كارشان تمام مي شود و نوبت پرداخت اجرت فرا مي رسد اندكي كوتاه نمي آيند آسمان و ريسمان به هم مي بافند كه چنين و چنان كرده‌اند، خيلي انساني رفتار مي‌كني، حرفشان را باور مي‌كني، همه پولي را كه طلب مي كنند بي هيچ كم و كاست پرداخت مي كني. وقتي كه مي روند لوله كشي و برق كاري و نظافت و همه چيز خانه ايراد دارد. نوبت به تعمير كار مي رسد. لوله كش و برقكار و نصاب و مبل‌فروش مي آيند و تنظيم مي كنند و پول مي‌گيرند و مي‌روند. باز هم انساني رفتار مي كني، بعد رفتن باز همه چيز ايراد دارد. اين فرهنگ دزدي در كار اپيدمي عجيبي شده است. عجيب‌تر اين كه همه ما هم آن را پذيرفته‌ايم. چون حقوق انساني را تنها در مفاهيم كلان‌تري جستجو مي كنيم. دوستان عزيز روزنامه نگار! ما كه دستمان از نوشتن براي نشريات خالي مانده است. به خدا توجه به اين فرهنگ عجيب دزدي از كار، كمتر از مثلا پرداختن به مردن يك يوز پلنگ در اثر تصادف نيست، من يكي خواهش مي‌كنم كمي هم در سوژه‌هاي خود به گسترش عجيب و غريب اين فرهنگ دزدي از كار بپردازيد.