Saturday, August 23, 2008

گفتاری از خوزه ارتگا ای گاست

حقایق هم مانند خط تصویری هیروگلیف(مقدس)مصریان است. آیا هرگز به خصلت متناقض این علایم توجه کرده اید؟به ظاهرشان که نگاه می کنیم،نیم رخ های روشن خود را با خود نمایی هر چه تمام تر به ما نشان می دهند،اما این ظاهر قضیه است؛ روشنی هم وسیله ای برای منتقل کردن رمزی به ماست. پس در واقع به جای آنکه ذهنمان را روشن کنند سردرگمش می سازند.خط تصویری به ما می گوید:« مرا به روشنی می بینید؟بسیار خوب.(متاسفانه)باید بگویم آنچه از من می بینید وجود راستین من نیست. من صرفا اینجا هستم تا به شما هشدار بدهم که واقعیت جوهری و ذاتی خودم نیستم؛واقعیت و معنای من در ورای من قرار دارد و به وسیله خود من پنهان مانده است. برای رسیدن به آن واقعیت لازم نیست تمامی توجهتان را به من معطوف دارید و مرا به جای واقعیت بگیرید، برعکس،من به تفسیر نیاز دارم،تفسیرم کنید؛یعنی برای نیل به معنای راستین و باطنی این خط مقدس باید جویای چیزی باشید ورای آن نشانه های ظاهری که خط به شما نشان می دهد.»
انسان و بحران
خوسه ارتگا ای گاست
ترجمه احمد تدین
انشارات علمی و فرهنگی
ص6

Sunday, August 03, 2008

در باب داستان


برای تجسم ریشه های داستان گویی باید برای خودمان داستانی تعریف کنیم. کسی،جایی،زمانی به فکرش رسید که بگوید:« روزی روزگاری»، و با این کار، در ذهن شنوندگانش شعله های تخیل را روشن کرد. قصه از تکه پاره های تجربه به هم بافته شد و اتفاقات گذشته و حال را به هم پیوست و هر دوی آن ها را به دل قالب رویای امکانات و احتمالات ریخت. وقتی شنونده ها آغاز را می شنیدند، خواستار میانه و بعد پایان آن بودند. داستان به نظر نوعی حس زمان، تاریخ و زندگی آن ها را در خود داشت. داستان هدیه و موهبت رب النوع ها به انسان فانی بود تا بتواند جهان را به اندازه خیال خویش معنا کند. و هنگامی که جن داستانگو از غارش بیرون می آمد، دیگر بازگشتی در کارش نبود.



درباب داستان
ریچارد کرنی
ترجمه سهیل سمی
انتشارات ققنوس
ص14