Sunday, April 10, 2016

چه اتفاقي براي گارسيا افتاد؟

در داستان انجيل به روايت گارسيا دانش‌آموزان يك كلاس بعد از ناپديد شدن استاد كاريزماتيك‌شان، با معلم جايگزين وارد گفت‌‌و‌گو نمي‌شوند. خودتان تصوري درباره‌ي اتفاقی که براي گارسيا افتاده داريد؟ يا بهتر است ناپديد شدنش هم براي دانش‌آموزان و هم براي خواننده‌ مجهول بماند؟

آریل دورفمن : گارسيا دارد چيزی را پنهان مي‌كند، شايد هم بيشتر از يك چيز. مثل همه‌ي آدم‌ها بخشي از زندگي و افكارش را پنهان نگه مي‌دارد. این راهکاری است براي بقا كه پيشنهاد مي‌كند دانش‌آموزان هم از آن تقليد كنند. پس مي‌توانم صادقانه بگویم كه چیزی را که گارسيا خودش نمي‌گويد من هم نمي‌دانم، یعنی همان افكار دروني‌اش كه اجازه‌ي موشكافي‌ آن‌ها را به هیچ‌کس نمي‌دهد. البته چنین جوابی به سوال شما آدم را به ياد ايده‌اي مي‌اندازد كه نويسنده‌ها عاشقش هستند و خواننده‌ها درباره‌اش به فكر فرو مي‌روند. اینكه شخصيت‌ها زندگي خودشان را در پيش مي‌گيرند، در مسيرهاي غيرمنتظره‌اي قدم مي‌گذارند و از قبول سرنوشتي كه نويسنده برايشان رقم زده سر باز مي‌زنند. اين شكلِ استقلال داستان از خالقش، با تجربه‌ي نويسندگان در فرآيند خلق مرتبط است، چه در قالب الهه‌هاي الهام يوناني‌ها بيان شود، چه در قالب لايه‌هاي چندگانه‌ي روايتي در دون كيشوت. در عین ‌حال، ماييم كه داستان را كنترل مي‌كنيم و مي‌سازيم. اگر گارسيا در نهایت مجهول و مرموز باقي مي‌مانَد، به خاطر اين است كه من او را به اين شكل درآورده‌ام و هر گونه اشاره‌اي را كه مي‌توانست از زندگي‌اش پرده بردارد حذف كرده‌ام. هر چند يك جاهايي سرنخ‌هايي درباره‌ي دلايل غيرقابل‌بيان ناپديد شدنش در متن مي‌گذارم. با دور زدن قطعيت، سعي مي‌كنم خودم و خواننده را در موقعيت آسيب‌پذيري بيندازم و كاري كنم كه با دانش‌آموزها همذات‌پنداري كنيم، دانش‌آموزهايي كه خودشان هم تلاش مي‌كنند از اتفاقي كه افتاده سر دربیاورند. آن‌ها غم از دست رفتن راهنماي معنوي‌شان را مي‌خورند و چون جسدي براي دفن كردن ندارند تا حضور فیزیکی‌اش تسلي‌شان دهد، به دنبال داستاني هستند تا به آن چنگ بزنند.

گفت‌وگوی نیویورکر با آریل دورفمن درباره‌ی داستان «انجیل به روایت گارسیا»
دیوید والاس / ترجمه ی بصیر برهانی
همشهری داستان
شماره‌ی شصت و چهارم، ویژه نامه نوروزی ۹۵

Friday, April 01, 2016

سخني از آگامبن

در قصه های پریان، انسان از آن تعهد به سکوتی که راز تحمیل می کند، با تبدیل کردنش به افسون، رها می شود: نه عضویت در یک آیین سری یا رسیدن به شناختی خاص، بل افسون زدگی است که زبانش را بند می آورد و او را به خاموشی وا می دارد. سکوت راز هم چون گسستی تجربه می شود که انسان را بار دیگر به ورطه ی زبان خاموش و محض طبیعت فرو  می برد؛ اما سکوت را سرانجام باید هم چون افسونی در هم شکست و بر آن چیره شد. به همین دلیل است که در قصه های پریان ، انسان زبانش بند می آید، و حیوانات از قلمروی زبان محض طبیعت خارج می شوند تا سخن بگویند.



جورجو آگامبن
کودکی و تاریخ
ترجمه ی پویا ایمانی
نشر مرکز