بيماري تا لب مرگ،يعني اينكه نتوانيم بميريم-اما در عين حال نه چنانكه گويي اميدي به زندگي هست...اگر آدمي ميتوانست از فرط نوميدي بميرد، همانگونه كه از فرط بيماري ميميرد، آنگاه آن امر ابدي درونش، آن خويشتن ميبايست بتواند مثل جسمي كه از بيماري ميميرد، بميرد؛ درست همانطور كه"كارد نميتواند انديشه را سلاخي كند" نوميدي هم نميتواند آن امر ابدي را، خويشتن را، كه بستر نوميدي است، بسوزاند...اما نوميدي دقيقا خويشتنسوز است، اما خويشتنسوز ناتواني كه نميتواند آنچه را كه ميخواهد عملي كند
به نقل از:فلسفه داستايوفسكي
نوشتهي سوزان لي اندرسون
ترجمه:خشايار ديهيمي
ص124
انتشارات:طرح نو
اتراقگاه بهار
-
حالا چند هفتهایست که تهرانم. چهار یا شاید هم پنج یا شش هفته. پس فردا هم
برمیگردم لندن پیش دوستدخترم و گربه. دوست داشتم از این سفرم بیشتر بنویسم.
چه مید...
5 months ago
No comments:
Post a Comment