شهر در ترديد و دو دليهايش وسيع است. در زايش بيشمار آلودگي هاي بي ترحمش وسيع است. تهران در رازهاي مهيبش، در خودروهاي هزار رنگاش، در دلتنگيهاي مردمش وسيع است. قانونش به همهي ايران سرايت كرده است. بيعدالتياش تقسيم همگان شده است.در اينجا همهي آدميان به حال خود واگذاشته شده اند تا بسته به ميلشان،خوش قلب يا بد قلب باشند، بي رحم يا بزرگوار باشند. تهران در ساختمانهاي بيشماراش وسيع است. وسعت اين مناظر در چشم عابران پيادهي شهر، چيزي جز بازنمايي روح عصيان زده ايراني نيست. شهر بينظم شده است. عدالتش اخته شده است. ساختمانهايش، خودروها و خيابانهايش همه از نظم دروغين پيكرهاي نامانوس سخن ميگويند.انسانها از تاويل خاطرات خويش ناتوانند.آشكارا حق به جانب قويترين است.ما از نجات همنوع خويش ناتوانيم. چه آنجا كه آخرين نفسهايش را به شماره ميان دم و بازدم رها ميكند، چه آن گاه كه زيستن را زير سرماوگرما با لقمه اي نان معاوضه ميكند.ما نسل بشر رادر عقل معاش تبديل به شماره كرده ايم. شايد از اين روست كه خاموشي هيچ پرنده اي ذهنمان را به هم نميريزد و گفتارمان را قطع نميكند. تهران در بي عدالتياش وسيع است
شش جهت است این جهان
-
پدر بزرگم همسن من که بود مرد. دقیقا همین سن. چهل و دو. زود مرد و مرگ
زودهنگامش به نوعی تاریخ نحیف خانواده ما را شکل داده. هر چه میگذرد این را
بیشتر میفهم...
3 weeks ago
No comments:
Post a Comment