ايرنئو موهاي ژوليده يال يك كره اسب،سرهاي چهارپايان روي يك تپه،آتش متغير و خاكستر بيشمار، وحالات گوناگون چهرهً يك مرد مرده را در طول يك شب زندهداري طولاني، ميديد. نميدانم چند ستاره در آسمان ميديد
اين است چيزهايي كه به من گفت. نه آن روز و نه پس از آن در آنهاشك نكردم. آن موقع نه سينما بود نه گرامافون؛ با اين حال عجيب و حتي غير ممكن است كه كسي با فونس تجربه اي نكرده باشد.اين مسلم است كه هر چه را ميتوانيم به فردا مياندازيم؛ شايد عميقا ميدانيم كه جاودانه هستيم و دير يا زود هر انساني همه كار خواهد كرد و همه چيز را خواهد دانست
بورخس
كتابخانه بابل
ترجمهً كاوه سيد حسيني
انتشارات نيلوفر
ص181-182
سالهاست زور میزنم اما این دندهی لعنتی جا نمیرود⏤نسخه دوم
-
«اگه مجبور بشم اینو بگیرم باید یه پتو روش بکشم نبینمش.» این را سعید چند
هفته قبل از ناپدید شدنش گفت. از همین جملهی کوتاه که یادم است با مسخرگی
همیشگیاش ب...
4 weeks ago
No comments:
Post a Comment