Wednesday, September 13, 2006

بدون شرح

برگ و باد بي معني در هم مي‌شوند و قرار از درختان بي ميوه پاييزي مي‌گيرند. شهريور در تلاقي بادهاست. همه بادهاي جهان مي‌گذرند و بر تنها درخت باغچه‌ ما شيون مي‌كنند. روزها به لعنتي ابدي دچار مي‌شوند . بي حوصله و بي‌معني. شهريور در تلاقي باد‌هاست. جهان در شومي خويش گرفتار. نوازنده دور‌ه گرد آخرين سوگ سرود خود را درنيمه شبي خسته به كوچه هاي شهرمي‌آورد.آوازاوج مي‌گيرد، رها مي‌شود و از همه ديوار ها مي‌گذرد.رد پاي دختركي بر پشت بام ‌ها ديده مي‌شود. شهر در تزوير خويش بزرگ است و ما را پناه خود جاي مي‌دهد. در پناه ديوار‌هاي آلوده و ماشين‌ها.دختري بر پشت بام هاي جهان مي‌رقصد و دستان نوازنده دوره‌ گرد بر سيم تار كوك مي‌شود. باد زوزه مي‌كشد و شب بر جهان باقي مي‌ماند. جهان سهم باد‌هاست. پاييز كه ببارد ،همه مي‌روند. دخترك از پشت بام و نوازنده ازكوچه‌ها.تو كه نيستي،كوچه نيست. دخترك با رد پاهايش رفته است. رقص باد و اشراق درختان بي‌برگ.خلوت كوچه هاي شب زده و پشت بام‌هاي تهي،زوزه كشدار موتور سواري در كوچه بي‌آواز،جهان روبه رو، جنگ ، قحطي، مرگ ، خيابان و پياده‌هاي خسته، جمعه هاي غمگين پايان شهريور. تو كه نيستي، جهان سهم پاييز است. باران بي‌حوصله مي‌بارد و رد پايت از بامها خواهد گريخت.شهر نيست،آواز نيست و باد در موهاي هيچ دختري نمي‌رقصد. تا چند روزديگر پاييز مي‌رسد و برگ و باد بي معني در هم مي‌شوند

No comments: