برگ و باد بي معني در هم ميشوند و قرار از درختان بي ميوه پاييزي ميگيرند. شهريور در تلاقي بادهاست. همه بادهاي جهان ميگذرند و بر تنها درخت باغچه ما شيون ميكنند. روزها به لعنتي ابدي دچار ميشوند . بي حوصله و بيمعني. شهريور در تلاقي بادهاست. جهان در شومي خويش گرفتار. نوازنده دوره گرد آخرين سوگ سرود خود را درنيمه شبي خسته به كوچه هاي شهرميآورد.آوازاوج ميگيرد، رها ميشود و از همه ديوار ها ميگذرد.رد پاي دختركي بر پشت بام ها ديده ميشود. شهر در تزوير خويش بزرگ است و ما را پناه خود جاي ميدهد. در پناه ديوارهاي آلوده و ماشينها.دختري بر پشت بام هاي جهان ميرقصد و دستان نوازنده دوره گرد بر سيم تار كوك ميشود. باد زوزه ميكشد و شب بر جهان باقي ميماند. جهان سهم بادهاست. پاييز كه ببارد ،همه ميروند. دخترك از پشت بام و نوازنده ازكوچهها.تو كه نيستي،كوچه نيست. دخترك با رد پاهايش رفته است. رقص باد و اشراق درختان بيبرگ.خلوت كوچه هاي شب زده و پشت بامهاي تهي،زوزه كشدار موتور سواري در كوچه بيآواز،جهان روبه رو، جنگ ، قحطي، مرگ ، خيابان و پيادههاي خسته، جمعه هاي غمگين پايان شهريور. تو كه نيستي، جهان سهم پاييز است. باران بيحوصله ميبارد و رد پايت از بامها خواهد گريخت.شهر نيست،آواز نيست و باد در موهاي هيچ دختري نميرقصد. تا چند روزديگر پاييز ميرسد و برگ و باد بي معني در هم ميشوند
سالهاست زور میزنم اما این دندهی لعنتی جا نمیرود⏤نسخه دوم
-
«اگه مجبور بشم اینو بگیرم باید یه پتو روش بکشم نبینمش.» این را سعید چند
هفته قبل از ناپدید شدنش گفت. از همین جملهی کوتاه که یادم است با مسخرگی
همیشگیاش ب...
5 weeks ago
No comments:
Post a Comment