سكوت، دسته گلي بود
ميان حنجره من
ترانه ساحل
نسيم بوسهي من بود و پلك باز تو بود
بر آبها پرندهي باد
ميان لانههاي صدها صدا پريشان بود
بر آبها
پرنده، بي طاقت بود
صداي تندر خيس
و نور، نور تر آذرخش
در آب آينهاي ساخت
كه قاب روشني از شعلههاي دريا داشت
نسيم بوسه و
پلك تو و
پرنده باد
شدند آتش و دود
ميان حنجره من
سكوت دسته گلي بود
اتراقگاه بهار
-
حالا چند هفتهایست که تهرانم. چهار یا شاید هم پنج یا شش هفته. پس فردا هم
برمیگردم لندن پیش دوستدخترم و گربه. دوست داشتم از این سفرم بیشتر بنویسم.
چه مید...
3 months ago
No comments:
Post a Comment