Sunday, July 02, 2006

دريايي 3 شعري از يدالله رويايي

سكوت، دسته گلي بود
ميان حنجره من

ترانه ساحل

نسيم بوسه‌ي من بود و پلك باز تو بود

بر آبها پرنده‌ي باد
ميان لانه‌هاي صدها صدا پريشان بود

بر آبها
پرنده، بي طاقت بود

صداي تندر خيس
و نور، نور تر آذرخش
در آب آينه‌اي ساخت
كه قاب روشني از شعله‌هاي دريا داشت

نسيم بوسه و
پلك تو و
پرنده باد

شدند آتش و دود
ميان حنجره من
سكوت دسته گلي بود

No comments: