دوشنبهها لباس سفيدها رو بشور پهن كن رو سنگها؛سه شنبه لباس رنگيها رو بشور بنداز رو بند رخت خشك بشن؛ با سر برهنه تو آفتاب داغ راه نرو؛ پيراشكي كدو حلوايي رو تو روغن شيرين داغ سرخ كن؛ لباسهاي زيرت رو كه در مياري تو آب بخيسون؛ براي دوختن يه بلوز قشنگ كه پارچه ميخري حتما حواست رو جمع كن كه روش آهار نخورده باشه، چون اونوقت يك دفعه كه بشوريش تو تنت زار ميزنه، ماهي نمك سود رو قبل پختن يك شب تو آب بخيسون، راسته كه تو كلاس هاي ديني يكشنبه ها آواز ميخوني؟غذات رو هميشه طوري بخور كه حال دور و بريهات بهم نخوره؛ يكشنبهها مثل خانومها تو خيابون قدم بزن، نه مثل اون لكاتههايي كه دلت غنج ميزنه جاشون باشي؛ تو كلاسهاي ديني يكشنبهها آواز نخون؛ نبايد با پسرهاي حال به هم زن لب اسكله حرف بزني، حتي اگه ازت آدرس بپرسن؛ تو خيابون كه جاي ميوه خوردن نيست مگسها ميفتن دنبالت؛ "اما من كه تا حالا يكشنبهها آواز نخوندم، چه برسه به اينكه بخوام سر كلاس درس ديني بخونم"دكمه رو اينطوري بدوز؛ جا دكمه رو برا دكمهاي كه تازه دوختهاي اين طوري باز كن؛وقتي ميبيني لبه لباست داره ميشكافه اين طوري بذارش تو تا مثل لكاتههايي نشي كه مي دونم دلت غنچ مي زنه جاشون باشي؛پيرهن ماشي پدرت رو اين طوري اتو كن تا يك چروك هم نخورده؛شلوار ماشي پدرت رو اين طوري اتو كن تا يك چروك هم نخورده؛ باميه رو اين طوري بكار-دور از خونه، چون درختچه باميه مورچه قرمز جمع مي كنه، دارچين كه ميكاري حواست رو جمع كن كه دائم آبش بدي، وگرنه وقتي ميخوريش گلوت ميافته به خارش؛ كنج ديوارها رو اين طوري جارو كن؛خونه رو اين طوري جارو كن؛ حياط رو اين طوري جارو كن؛به كسي كه خيلي دوسش نداري اين طوري لبخند بزن؛ به كسي كه اصلا دوسش نداري اين طوري لبخند بزن؛به كسي كه خيلي دوسش داري اين طوري لبخند بزن؛ميز عصرونه رو اين طوري بچين؛ميز شام رو اين طوري بچين؛ ميز شام رو وقتي مهمون مهم داري اين طوري بچين؛ ميز نهار رو اين طوري بچين؛ ميز صبحانه رو اين طوري بچين؛جلوي مردهاي غريبه اين طوري رفتار كن تا فوري فكر نكنن همون لكاته اي هستي كه بهت هشدار دادم نشي؛ يادت باشه هر روز خودت رو تميز كني؛ شده با آب دهن؛ سر پا نشين به تيله بازي- ناسلامتي دختري؛از دست مردم گل نگير- يه وقت مرض پرضي ميگيري؛طرف توكاهاي سياه سنگ ننداز، چون ممكنه اصلا توكاي سياه نباشن؛ پودينگ نون رو اين طوري درست كن؛ راه علاج سرما خوردگي اينه؛ راه دور انداختن بچه هنوز بچه نشده اينه؛ راه ماهي گرفتن اينه؛ راه تو آب انداختن ماهياي كه دوسش نداري اينه- اين طوري بلايي سرت نمياد؛ مردها رو اين طوري اذيت كن؛ مردها تو رو اين طوري اذيت مكنن؛ اين طوري عاشق يه مرد شو- اگه نشد راههاي ديگهاي هم هست، و اگه اون راهها هم نشد، زياد سخت نگير و قيدش رو بزن؛ اين طوري تو هوا تف مي كنن- البته اگه خوشت بياد- و اين طوري جا خالي ميدن تا نشه تف سر بالا؛ اين طوري دخل و خرج رو با هم جور ميكنن؛ هميشه نون رو بچلون تا بفهمي تازه هست يا نه؛" ولي اگه نانوا نذاشت به نونش دست بزنم چي؟" يعني مي گي بعد اين همه حرف، قراره از اون قماش زن هايي بشي كه نانوا نميذاره به نونش دست بزنن؟
داستان كوتاه "دختر"اثر"جامايكا كينكيد"نويسنده آمريكايي كه در جزاير" آنتيگوا و باربودا" در آمريكاي مركزي به دنيا آمد، اشاره صريحي است به جهاني كه در آن زندگي يك زن بر مبناي يك سري دستور العمل ساخته ميشود. در اين داستان كه با تلاش"پژمان طهرانيان" در مجموعه داستاني"داستانهاي برقآسا"ترجمه و چاپ شده است ما با تصوير سادهاي از زندگي يك دختر مواجهايم كه روال يكنواخت و ساده عمرش در منظومه اي بي پايان ازامر و نهي هاي ساده گرفتار شده است.داستان دختر حكايت ساده زندگي يك زن در ساختاري است كه زن را تحت سلطه اقتدار خود آنگونه كه دوست مي دارد، پرورش ميدهد.در چنين ساختاري است كه ميتوان با وام گيري از تعبيري فوكويي گفت كه زنان "تحت تسلط نگاه عميق مراقبت قرار دارند" به عبارتي زن در اين دايره بسته مراقبت، حامل زندان خود ميشود.اگر باز هم بر مبناي چارچوبي فوكويي به تحليل اين شرايط بپردازيم ناچار از ارتباط دادن اين وضعيت با قدرت مسلط هستيم. قدرت مسلط در اين معنا به وضوح با" ايدئولوژي" آلتوسر و "هژموني" گرامشي ارتباط وثيق داشته و نقاط مشترك بسياري در آن يافت ميشود. خانواده در اين داستان به عنوان نماينده اين قدرت، زن يا دختر داستان را تحت مراقبت شديد قرار ميدهد. امر و نهي هاي متعددي كه اين داستان از طريق كنار هم نهادن آنها شكل گرفته به واقع همان زبان مورد علاقه ايدئولوزي مرد سالار را در جامعه نشان مي دهد.اينجاست كه با مراجعه به انديشه هاي آلتوسر مي توان مبناي نظري خاستگاه قدرت را در اين وضعيت بر ملا كرد:"آنچه قدرت را خوب جلوه ميدهد، آنچه قدرت را پذيرفتني ميسازد، اين واقعيت است كه قدرت صرفا در نقش نيرويي كه نه ميگويد بر ما اعمال نميشود، بلكه چيزها را به حركت در ميآورد و توليد ميكند،بر انگيزندهي لذت ميشود، دانش را شكل ميدهد و گفتمان توليد مي كند. قدرت را بايد شبكه مولدي در نظر گفت كه در كل بدنهي اجتماعي گسترش يافته است."(مباني نظريه ادبي-هانس برتنس ص178)در اين وضعيت قدرت در قالب نهادهاي اجتماعي به كار كنترل و سركوب ميپردازد. خانواده يكي از اين نهاد هاست كه به زيباترين شكل ممكن ميتواند خواستههاي اين گونه قدرت را برآورده ساخته در قالب امر و نهي نمادين پرورش يافته در چارچوب خود، نظم مسلط مردانه را در ذهن يك دختر نهادينه كند. داستان دختر از اين زاويه اشارهاي است به چنين وضعيتي.اينجاست كه "دختر" زير نگاه "ديگري بزرگ" چاره اي جز پذيرش آن چيزي كه "ديگران" از او ميخواهند ندارد.او قرار است زير نگاه اين ديگري و به وسيله نقطه نظرات و ديدگاههاي او به آن كسي تبديل شود كه "ديگران " مي خواهند.ساختار با استفاده از همين قراردادهاي زباني،چارچوب خود را به "دختر " تحميل ميكند.هويتي اگر ساخته ميشود،همان هويتي است كه امر مسلط نمايندگي آن را از طريق خانواده بر عهده گرفته است.وجه نيرومند امر مسلط مردانه كه از طريق امر و نهيهاي زباني در اين داستان نشان داده شده است، با بلوغ دختر، خود را آشكار ساخته، جنبههاي ايدئولوژيكاش را بر ملا ميسازد. اين كار را انجام بده، اين كار را انجام نده. اين تكيه كلامي آشنا براي تمامي زنان است. خانواده ، زن را در مسير انتخاب قرار نميدهد. او قواعد مورد علاقه اش را به زن داستان ديكته ميكند. كسي قرار نيست انتخاب كند. يكي فرمان مي دهد و ديگري چاره اي جز پذيرش ندارد. در اينجا" سوژه" به تعبيري" لاكاني" به محصول زبان تبديل ميشود. درنتيجه اين سوژه، در زبان و در سخن شكل ميگيرد و به گفته "كاترين بلزي":"از آنجا كه قلمرو نمادين در كاربرد سخني خود، با ايدئولوژي رابطهاي تنگاتنگ دارد، ميتوان گفت كه سوژه در ايدئولوژي ساخته ميشود. در نتيجه مردم خود را به همان گونه باز ميشناسند( به غلط باز ميشناسند) كه ايدئولوژي آنها را " احضار ميكند"(عمل نقد،كاترين بلزي، ص88)در نتيجه دختر در اين داستان در معرض اين فرايند پيچيده قرار ميگيرد.داستان دختر اشاره صريحي است به زيستن در چنين وضعيتي. دختر قرار است در آزمايشگاهي كه از طريق خانواده مديريت ميشود، شرايط آمادگي براي ورود به جامعه را پيدا كند. شرط آمادگي نيز در قالب انبوه بي پاياني از جملات امري به وي آموخته ميشود. مراقبت و تنبيه. رويگرداني، قطعا مجازات به همراه خواهد داشت
داستان كوتاه "دختر"اثر"جامايكا كينكيد"نويسنده آمريكايي كه در جزاير" آنتيگوا و باربودا" در آمريكاي مركزي به دنيا آمد، اشاره صريحي است به جهاني كه در آن زندگي يك زن بر مبناي يك سري دستور العمل ساخته ميشود. در اين داستان كه با تلاش"پژمان طهرانيان" در مجموعه داستاني"داستانهاي برقآسا"ترجمه و چاپ شده است ما با تصوير سادهاي از زندگي يك دختر مواجهايم كه روال يكنواخت و ساده عمرش در منظومه اي بي پايان ازامر و نهي هاي ساده گرفتار شده است.داستان دختر حكايت ساده زندگي يك زن در ساختاري است كه زن را تحت سلطه اقتدار خود آنگونه كه دوست مي دارد، پرورش ميدهد.در چنين ساختاري است كه ميتوان با وام گيري از تعبيري فوكويي گفت كه زنان "تحت تسلط نگاه عميق مراقبت قرار دارند" به عبارتي زن در اين دايره بسته مراقبت، حامل زندان خود ميشود.اگر باز هم بر مبناي چارچوبي فوكويي به تحليل اين شرايط بپردازيم ناچار از ارتباط دادن اين وضعيت با قدرت مسلط هستيم. قدرت مسلط در اين معنا به وضوح با" ايدئولوژي" آلتوسر و "هژموني" گرامشي ارتباط وثيق داشته و نقاط مشترك بسياري در آن يافت ميشود. خانواده در اين داستان به عنوان نماينده اين قدرت، زن يا دختر داستان را تحت مراقبت شديد قرار ميدهد. امر و نهي هاي متعددي كه اين داستان از طريق كنار هم نهادن آنها شكل گرفته به واقع همان زبان مورد علاقه ايدئولوزي مرد سالار را در جامعه نشان مي دهد.اينجاست كه با مراجعه به انديشه هاي آلتوسر مي توان مبناي نظري خاستگاه قدرت را در اين وضعيت بر ملا كرد:"آنچه قدرت را خوب جلوه ميدهد، آنچه قدرت را پذيرفتني ميسازد، اين واقعيت است كه قدرت صرفا در نقش نيرويي كه نه ميگويد بر ما اعمال نميشود، بلكه چيزها را به حركت در ميآورد و توليد ميكند،بر انگيزندهي لذت ميشود، دانش را شكل ميدهد و گفتمان توليد مي كند. قدرت را بايد شبكه مولدي در نظر گفت كه در كل بدنهي اجتماعي گسترش يافته است."(مباني نظريه ادبي-هانس برتنس ص178)در اين وضعيت قدرت در قالب نهادهاي اجتماعي به كار كنترل و سركوب ميپردازد. خانواده يكي از اين نهاد هاست كه به زيباترين شكل ممكن ميتواند خواستههاي اين گونه قدرت را برآورده ساخته در قالب امر و نهي نمادين پرورش يافته در چارچوب خود، نظم مسلط مردانه را در ذهن يك دختر نهادينه كند. داستان دختر از اين زاويه اشارهاي است به چنين وضعيتي.اينجاست كه "دختر" زير نگاه "ديگري بزرگ" چاره اي جز پذيرش آن چيزي كه "ديگران" از او ميخواهند ندارد.او قرار است زير نگاه اين ديگري و به وسيله نقطه نظرات و ديدگاههاي او به آن كسي تبديل شود كه "ديگران " مي خواهند.ساختار با استفاده از همين قراردادهاي زباني،چارچوب خود را به "دختر " تحميل ميكند.هويتي اگر ساخته ميشود،همان هويتي است كه امر مسلط نمايندگي آن را از طريق خانواده بر عهده گرفته است.وجه نيرومند امر مسلط مردانه كه از طريق امر و نهيهاي زباني در اين داستان نشان داده شده است، با بلوغ دختر، خود را آشكار ساخته، جنبههاي ايدئولوژيكاش را بر ملا ميسازد. اين كار را انجام بده، اين كار را انجام نده. اين تكيه كلامي آشنا براي تمامي زنان است. خانواده ، زن را در مسير انتخاب قرار نميدهد. او قواعد مورد علاقه اش را به زن داستان ديكته ميكند. كسي قرار نيست انتخاب كند. يكي فرمان مي دهد و ديگري چاره اي جز پذيرش ندارد. در اينجا" سوژه" به تعبيري" لاكاني" به محصول زبان تبديل ميشود. درنتيجه اين سوژه، در زبان و در سخن شكل ميگيرد و به گفته "كاترين بلزي":"از آنجا كه قلمرو نمادين در كاربرد سخني خود، با ايدئولوژي رابطهاي تنگاتنگ دارد، ميتوان گفت كه سوژه در ايدئولوژي ساخته ميشود. در نتيجه مردم خود را به همان گونه باز ميشناسند( به غلط باز ميشناسند) كه ايدئولوژي آنها را " احضار ميكند"(عمل نقد،كاترين بلزي، ص88)در نتيجه دختر در اين داستان در معرض اين فرايند پيچيده قرار ميگيرد.داستان دختر اشاره صريحي است به زيستن در چنين وضعيتي. دختر قرار است در آزمايشگاهي كه از طريق خانواده مديريت ميشود، شرايط آمادگي براي ورود به جامعه را پيدا كند. شرط آمادگي نيز در قالب انبوه بي پاياني از جملات امري به وي آموخته ميشود. مراقبت و تنبيه. رويگرداني، قطعا مجازات به همراه خواهد داشت
No comments:
Post a Comment