Tuesday, October 10, 2006

اخلاق روزنامه‌نگاري در وضعيت اخراج

امروزه، در شرايطي كه بسياري از فعالان حوزه اطلاع رساني در تحليل وضعيت روزنامه‌نگاري كشورمان، سمت و سوي نگاه خود را متوجه رابطه اين رشته با قدرت كرده تا از درون اين رابطه به دركي مثلا واقع بينانه از اين وضعيت دست پيدا كنند.اتفاقات ديگري نيز در اين حوزه رخ مي‌دهد كه بايد فراتر از ارتباط آن با قدرت مورد بررسي قرارگيرد.اعتقاد چنداني به اين ندارم كه اين بررسي را تحت عنوان يك نوع آسيب شناسي خاص تعريف كنم.اما به نظرم با گسترش دامنه اين وضعيت تا چندي ديگر چيزي از روزنامه نگاري نيم بند كنوني هم باقي نخواهد ماند. در سطح تعريف، فارغ از جدالي كه همواره ميان روزنامه نگار جماعت با فرد صاحب قدرت يا جريان مسلط وجود داشته ما با مشكلات صنفي ديگري نيز دست و پنجه نرم مي‌كنيم كه به نظرم عمق اين مشكلات به مراتب بيشتر و درد آن بر ضمير روح عميق‌تر است. دراين حوزه روابط كارگر و كارفرما مدتي است كه سمت و سويي نابرابر و ظالمانه به خود گرفته است.به اين معنا كه برخي از صاحبان رسانه‌ها روابط خويش با نيرو‌هاي تحت امر يا همان روزنامه نگار جماعت را بر پايه منافع زود گذر خود چنان تنظيم كرده كه حق هر گونه اظهار نظر يا نقدي را از نيروي حاضردر تحريريه سلب كرده و اگر شخصي غير از قاعده مورد علاقه آنان رفتار كند به سادگي آب خوردن نيروي مورد نظر را فارغ از ملاحظه توانايي‌هاي حرفه‌اي او، با حكم اخراج تنبيه كرده و حضور او در محيط شغلي را منع مي‌كنند. داستان ما فراتر ازشرح ساده‌اي است كه در اين سطور آمد.ضربه بر اركان روزنامه نگاري از اين زاويه طي سالهاي اخير نه تنها متوجه فرسايش نيرو‌هاي حرفه‌اي و كاهش تعداد آنها در بسياري از تحريريه هاي كنوني شده كه چيزي از اخلاق حرفه‌اي نيز در اين شغل باقي نگذاشته است.نتيجه نيز معلوم است: شكل‌گيري تحريريه هاي ضعيف در همان بدو امر نويد راه‌اندازي روزنامه‌هاي به مراتب ضعيف تري را مي‌دهد كه نه تنها قادر به تاثير گذاري بر مخاطب خويش نيستند كه همان يك ذره علاقه باقي مانده در پس ذهن آنان را هم از بين مي‌برد.در مقام دفاع يا حمله عليه شخص خاصي صحبت نمي‌كنم. اما همين كه از گوشه و كنار مي‌شنويم فلان مدير مسئول بدون هيچ گونه اطلاعي به دبير سرويس خويش او را شبانه از كار اخراج كرده و آن روزنامه نگار بي‌خبر از اين تصميم ،فرداي كاري خود با حضور در محل كار متوجه جايگزيني نيرويي ناتوان به جاي خويش شده ، بايد به چيزي فراتر از يك تاثر ساده فكر كرد.جايگزيني نيرويي ناتوان و بدون سابقه كاري به جاي يك نيروي حرفه‌اي تنها به دليل آن كه شخص پيشين حاضر به پذيرش برخي از ايده هاي آقاي صاحب رسانه نبوده اندكي عجيب به نظر مي‌رسد. جالب آنكه آن ايده ها هيچ ربطي به كار حرفه اي نداشته و تنها ناشي از همان روابط ناعادلانه‌اي بوده كه صاحب رسانه در صدد پياده كردن آن در سطح تحريريه تحت امر بوده است. به عنوان مثال نظارت بر تمام روابط يك روزنامه نگار و تجسس بي مورد در تمامي رفتارهاي او. حتي آن رفتارهايي كه بعدي شخصي داشته و وجود آن هيچ تاثيري بر كار رسانه نداشته يا نمي‌گذاشته است.از صاحب رسانه مي‌گذريم. دوست دارم كمي هم به توصيف اشخاص كم مايه و ناتواني بپردازم كه در چنين مواقعي بدون هيچ درك حرفه‌اي از وضعيت مورد نظر سريعا جاي شخص اخراج شده را اشغال مي‌كنند. زماني در تحريريه روزنامه ها نشستن بر صندلي دبير سرويس حتي زماني كه او در تحريريه حضور نداشت گناهي نا بخشودني تلقي مي‌شد. اگر دبيري به هر دليل از محيط كار خود اخراج مي‌شد اخلاق حرفه اي در نبود او آنچنان محكم تنظيم شده بود كه تا مدتها هيچ كدام از همكاران وي حاضر به نشستن بر صندلي او نبودند. اين در حالي بود كه همه مطمئن بودند كه شخص مورد نظر براي هميشه از آن تحريريه رفته و حاضر به بازگشت نيست. اما در وضعيت كنوني داشتن چنين آرزويي اگر نگوييم امري محال كه به امري نادر تبديل شده است. برخي اشخاص بدون هيچ دركي از موقعيت خود ، درنازل ترين وضعيت حرفه اي، همين كه با پيشنهاد اغواگرانه دبيري سرويس به جاي فلان شخص اخراج شده مواجه مي‌شوند، آن پيشنهاد را پذيرفته و به زعم خود بر مسند قدرت مي‌نشينند.تا به خيال خام خويش، ره صد ساله را يك شبه طي كرده و بدون آنكه صلاحيت ذاتي اشغال چنين جايگاهي را داشته باشند در آن جايگاه كار كنند. فكر مي‌كنم پيشاپيش بتوان نتيجه مديريت چنين شخصي بر آن صفحه و گروه را در آن رسانه پيش بيني كرد. ميانمايگان و ناتوانان ، چيزي جر محصول ناقص به بازار عرضه نمي‌كنند. پس آقاي مدير با خطي كه بر اخلاق حرفه اي كشيده پيشاپيش به شكست رسانه تحت امر نيز رضايت داده است تا نويد او بر حركت به سمتي نو در همان بدو امر به محاق فراموشي سپرده شود. براي جلوگيري از گسترش اين پديده چه راهي بايد در پيش گرفت؟كدام منشور اخلاقي قادر به از بين بردن چنين ديدگاههاي ساده انگارانه‌اي خواهد شد؟ منفعت طلبي چنين افرادي در نهايت راه به كجا مي برد؟

No comments: