ديروز از صبح چشمانتظار تو بودم
ميگفتند"نميآيد"،چنين ميپنداشتند
چه روز زيبايي بود،يادت هست؟
روز فراغت ومن بينياز به تن پوش
امروز آمدي، پايان روزي عبوس
روزي به رنگ صبح
باران ميآمد
شاخهها و چشم اندازها در انجماد قطرهها
واژه كه تسكين نميدهد
دستمال كه اشك را نميزدايد
آرسني تاركوفسكي
برگرفته از فيلمنامه آينه اثر آندري تاركوفسكي
ترجمهً صفي يزدانيان
نشر ني
ص27
شش جهت است این جهان
-
پدر بزرگم همسن من که بود مرد. دقیقا همین سن. چهل و دو. زود مرد و مرگ
زودهنگامش به نوعی تاریخ نحیف خانواده ما را شکل داده. هر چه میگذرد این را
بیشتر میفهم...
3 weeks ago
No comments:
Post a Comment