ماريو بارگاس يوسا نويسنده بزرگ پرويي در كتاب نامههايي به يك نويسنده جوان كه آن را متاثر از كتاب« نامههايي به يك شاعر جوان» اثر ريلكه نوشته شده است، به تشريح آموختههاي خويش از داستاننويسي ميپردازد.داشتم اين كتاب بسيار ارزشمند را ميخواندم كه چشمم افتاد به يك نكته جالب كه در اين كتاب يوسا به آن اشاره ميكند.او در قسمتي از كتاب كه به بحث شيوههاي روايت ميپردازد، مثال جالبي انتخاب كرده و در نقد آن مثال چندين صفحه مطلب ناب دست اول مينويسد.حالا بياييد با هم اين نمونه درخشان را مرور كنيم و خود را در حس نويسنده بزرگ شريك كنيم:
« براي نمونه ، نه يك رمان بلكه شايد كوتاهترين داستان دنيا( و البته يكي از درخشانترينشان) را بر ميگزينيم:دايناسور نوشته آئوگوستو مونته روسو گواتمالايي كه تنها يك جمله است:
وقتي بيدار شد، دايناسور هنوز آنجا بود
چه داستان ششدانگ و تمام عياري! اينطور نيست؟ داستاني با فريبايي فوقالعاده و منحصر به فرد، آنهم به خاطر ايجاز كلام، تاثيرگذاري فراوان و كيفيت بالاي ايهام، طنز و پيرايش موضوع. اين داستان درخشان ساير نمونههاي غني ادبي در عرصه اين كوچكترين گوهرهاي داستاني را از پيش روي ما پس ميراند.»
نامههايي به يك نويسنده جوان
ماريو بارگاس يوسا
ترجمه رامين مولايي
انتشارات مرواريد
ص91
No comments:
Post a Comment