Saturday, July 21, 2007

مادر كلمه، باز هم برايمان زنده بمان

براي سيمين دانشور
ماه آسمان در گذر است با سايه و تنهايي در كوچ هميشه.كوچ، سنگين سنگين مي‌گذرد بر ماه و آدمها.براي آدمها در نزديكي خاك،براي
ماه در غربت آسمان. قربت و غربت آدمها و ماه كه در هم مي‌شود، گريه بي سبب كودكي گرسنه بايد برخيزد تا آدم‌بزرگ‌ها ياد بغض بي سبب و سر‌انجام خود بيفتند.كسي به پشت سر كه نگاهي نمي‌اندازد. اينجاست كه ياد و يادواره زندگي ايل خاموش، خاموش مي‌ماند در آن سرزمين و خاطره در گريز سفر جايي ديگر براي نشستن و بر ملا شدن پيدا مي‌كند. كوچ، براي ايلياتي يعني سفر مداوم. يعني تعلق نداشتن، كوچ يعني رفتن با بار اندوه و شادي كه در هم مي‌شوند.چه جاي ايستادن و باز ماندن كه زمين خدا براي ايل و ايلياتي يعني يك وجب جا براي نشستن و بر خواستن و آنگاه فراموش شدن. مسير جاده را فراموش كن.هر كجا كه خاكي باشد و خستگي، جايي براي نشستن پيدا مي‌شود. مي‌ماند آن سهم كوچك و اندكي از جستجو براي ما كه روزي به ايلياتي خسته دل بسته بوديم. آنجا كه در انديشه طلب، با تصوير كوچ و زمين مانده رو به رو مي‌شويم، مي‌مانيم كه رد ايل و ايلياتي خود را از ماه بگيريم يا نه؟حكايت نسل ما و خانم دانشور، حكايت آن ايل و ايلياتي و رد آشنايي است كه به موقع پيگير آن نمي‌شويم تا بعد‌ها براي يافتنش دست به دامان ماه شويم. اين قله ماست كه آنگونه با خس خسي در سينه دارد نفس نفس كوچك خود را با هر دم و باز‌دم ادامه مي‌دهد.او مادر همه كلماتي است كه از سرزمين سووشون به جزيره سرگرداني گريخته‌اند.مادر كلمه به احترام قلمت بايد سالها بر‌مي‌خواستيم و نخواستيم. ما را ببخش و باز هم برايمان زنده بمان، باز هم برايمان قصه بگو

No comments: