«آمستردام»روايتي براي مواجهه با مفهوم شكست است.شكست در عشق،شكست دركار،شكست در دوستي.همه در فكر شكست ديگري هستند و در تعجيل براي مشاهده، آن قدر پيش ميروند كه خود نيز به مرز شكست ميرسند. وقتي همه را شكست دادي،تنها كسي كه بايد شكست دهي خودت هستي. داستان تاملي در اين نكته است كه چگونه همه شكست ميخورند تا در پايان،ابتذال بازي بيش ازپيش عيان شود.در اين حركت به سوي شكست،همه تنهايند.«ورنون» روزنامهنگار، «كلايو»موسيقيدان و«گارموني»سياستمدار.حتا«مالي لين» كه حضوري عيني در داستان ندارد. زني كه قصه با مرگ او آغاز ميشود و در زندگي هر يك از شخصيتهاي كليدي داستان روزگاري نقش معشوقه را ايفا كرده است.او در غياب خود نيز پايان محتوم تمامي شخصيتهاي كليدي داستان را رقم ميزند. شخصيتهايي كه هر يك به نوعي نتوانستهاند او را فراموش كنند و هنوز هم با يادآوري نام و ياد او به مرور بخشي از خاطرات خود ميپردازند. «آمستردام» با وامگيري از عناصرسبك پليسي،روايتي ناب از مواجهه با اين شكست را به زيبايي توصيف ميكند. شكستي كه فاقد آن عناصر قهرمانانه است و تاكيد بر آن چيزي جز ترسيم تباهي حاكم بر زندگي روزمره نيست.
سالهاست زور میزنم اما این دندهی لعنتی جا نمیرود⏤نسخه دوم
-
«اگه مجبور بشم اینو بگیرم باید یه پتو روش بکشم نبینمش.» این را سعید چند
هفته قبل از ناپدید شدنش گفت. از همین جملهی کوتاه که یادم است با مسخرگی
همیشگیاش ب...
5 weeks ago
No comments:
Post a Comment