Thursday, April 10, 2008

تنفس در هوای شعر

چه لذتی دارد خواندن شعر های زیبا وقتی که دلت شعر می خواهد و کلام و کلمه شاعران بند بند وجودت را تکان می دهد. سرخوش و بازیگوش می شوی، کتاب های شعر را دوره می کنی، به هم می ریزی، دیوانه می شوی، از سر و کول کلمات بالا می روی.این هم از انتخاب های امشب من.

1-از کتاب « ملاح خیابانها» اثر زیبای شمس لنگرودی


بی سر/خواب تو را می بینم/بی پر/به بام تو می پرم،/انگور سیاهم/به بوی دهان تو شراب می شوم/سمندر تشنه ای که زیر شعله،چشمه آب جسته منم/نوروز منی تو/با جان نو خریده به دیدارت می دوم/شکوفه های توام من/به شور میوه شدن در هوای تو پر می کشم./تو،طلسم آب شده در هوا، شش های مرا، تسخیر کرده ای./پرنده های توام/دام و رام توام/باروت توام/در دهان تفنگم بگذار و پرنده های پرستارت را صید کن./ساق نازک تاک/به شوق بوسه های تو بر زانو راست می شود/آفتاب/به جست و جوی تو در بادها سرگردان مانده است/صدفها کورند/تو شناور آب هایی، به حسرت صیدی در باران پلک می زنند/بادها کورند/تو اینجایی و آشیان عقابان را می جویند./ساعت برای لحظه شماری دیدار توست/عقربه ها کارد های تکه تکه کننده انتظارند/ای لرزه دقیقه موعود/انتظار شادمانه پایان تن!/شیرازه دیوان شمس!/شعر های من اینک/که مثل ریشه پراکنده است/دیوان من اینک/که پرکنده پراکنده است/انگشت سلیمان!/دیوان مرا هم ببند.


2- این هم یک انتخاب از میان مجموعه شعر« ساعت10 صبح بود» اثر «احمد رضا احمدی».این شعر« صبح» نام دارد.


صبح تو به خیر/که ساعت حرکت قطار را به من غلط گفتی/ که من بتوانم یک روز دیگر در کنار تو باشم/دوستان من ساعت حرکت قطار را/در شب گذشته به من گفته بودند/بر شانه های تو خزه و خزان روییده بود/تو توانستی با این شانه های مملو از خزه و خزان/سوار قطار شوی/دستانت را تا صبح نزد من/به امانت نهادی/نان را گرم کردی به من دادی/دیگر در سکوت تو کنار میز صبحانه/ما طلاها و سنگ های فیروزه جهان را/تصاحب کردیم/سکوت تو را چون مدالی گرم و نایاب/بر سینه آویختم/هر روز در آینه به این سکوت خیره می شدم/سپس روز را آغاز می کردم/می خواستم زیر پای تو را پس از صبحانه/از آفتاب فرش کنم/دندان های تو ارج و قرب فراوان داشت/ که نان بیات شده ی خانه ی مرا/گاز زدی/ما/من و تو/چگونه به صدای پرندگان رسیدیم/که کنار پنجره از سرما جان باختند/پرندگان بی آشیانه را همیشه دوست داشتی/اما دیگر عمر آنان تکرار نمی شد/هم چنان که عمر من و تو هم/دیگر تکرار نمی شد.


3- از محسن فرجی عزیز که لذت خواندن مجموعه شعر زیبای « یک بسته سیگار در تبعید» اثر «غلام رضا بروسان» را به من بخشید با چه کلماتی می توانم تشکر کنم؟این شعر را از این مجموعه انتخاب کرده ام.محسن عزیز همه کلمات در دهانت شعر شوند.این شعر را از این مجموعه انتخاب کرده ام. امیدوارم شما هم به این اشعار بسیار زیبا دسترسی پیدا کنید.نام شعر « آشتی» است.


مهربانی ات را با گلها در میان بگذار/با سنگ ها/با رودی که می رود/با خنده کودکان عراقی/مهربانی ات را با جنگ در میان بگذار/صدای تو چشمه ای خواهد شد/و انسان را با انسان/آشتی خواهد داد.

No comments: