قطار هميشه استعارهي جدايي نيست
از صبح اين شهر كه پيادهروهايش
بوي زيتون كال و قهوهي شبمانده ميدهد
همان تعداد مسافر ميبرد
كه شامگاه باز ميآورد
تقصير قطار نيست اگر امشب
از هيچ دريچهاش دستي
براي تو بيرون نميآيد
قطارها كل كل كنان
راه خودشان را ميروند
باد در كريدورهاي ايستگاه
ساز خودش را ميزند
وپاره ابري كه بر بالهاي پنبهاي
به سرعت از برابر دريچهها ميگريزد
هرگز به آشيانه نخواهد رسيد
روزي دو پاكت سيگار هم كه دود كني
تنابندهاي نميفهمد
بي بادبان به جايي رسيدهاي
كه همسفر دريا دلت بايد
ضربالاجل خودش را برساند
مسافران رفتهاند
و دستي كه صاحبش را هرگز نديدهاي دريچهي گيشه را ميبندد
تو ماندهاي و بر آنسوي سكو
زني كنار چمدانش
در بي حضوري تو ايستاده است
و دم به دم ساعتش را نگاه ميكند
از صبح اين شهر كه پيادهروهايش
بوي زيتون كال و قهوهي شبمانده ميدهد
همان تعداد مسافر ميبرد
كه شامگاه باز ميآورد
تقصير قطار نيست اگر امشب
از هيچ دريچهاش دستي
براي تو بيرون نميآيد
قطارها كل كل كنان
راه خودشان را ميروند
باد در كريدورهاي ايستگاه
ساز خودش را ميزند
وپاره ابري كه بر بالهاي پنبهاي
به سرعت از برابر دريچهها ميگريزد
هرگز به آشيانه نخواهد رسيد
روزي دو پاكت سيگار هم كه دود كني
تنابندهاي نميفهمد
بي بادبان به جايي رسيدهاي
كه همسفر دريا دلت بايد
ضربالاجل خودش را برساند
مسافران رفتهاند
و دستي كه صاحبش را هرگز نديدهاي دريچهي گيشه را ميبندد
تو ماندهاي و بر آنسوي سكو
زني كنار چمدانش
در بي حضوري تو ايستاده است
و دم به دم ساعتش را نگاه ميكند
فروشنده نشر ني ميگويد:« اين كتاب هم تازه اومده، خيلي ميان سراغش...»كتاب را ميان انگشتانم ميگيرم.«كبريت خيس»يك مجموعه شعر از« عباس صفاري». نامش برايم آشنا نيست.ورق ميزنم و شعر اولش را نگاه ميكنم، به دلم مينشيند . كتاب را ميخرم و راهي خانه ميشوم تا شعر باقي لحظاتم را پر كند. عقربه ساعت به خيال خود آنقدر مي چرخد تا ميان من و او مرزي پديدار شود.«كبريت خيس» مجموعه زيبايي است. پر است از شعرهاي دلنشيني كه براي هر كدامشان ميتوان ساعتها سكوت كرد. اين مجموعه با تلاش انتشارات« مرواريد»چاپ و روانه بازار كتاب شده است. اگر دلتان براي خواندن شعرهاي خوب تنگ شده، توصيه ميكنم كه اين مجموعه زيبا را از دست ندهيد
No comments:
Post a Comment