Thursday, August 16, 2007

داستايوفسكي خواني







كوليا فرياد زد: كارامازوف، آيا چنان كه مذهب به ما مي‌گويد، راست است كه ما همگي از ميان مردگان بر‌خواهيم خاست و زنده خواهيم شد و باز يكديگر را، ايليا و ديگران، همه را خواهيم ديد؟



آري و بي ترديد، باز بر خواهيم خاست، بي‌ترديد يكديگر را خواهيم ديد و شادمانه به يكديگر خواهيم گفت كه چه بر ما رفته است
داستايوفسكي
برادران كارامازوف

رفتن به سراغ داستايوفسكي و آثار بزرگش ، جسارت بالايي مي‌خواهد. نه از آن رو كه خوانش آثار او دشوار يا غير قابل فهم باشد. از آن رو كه با خواندن آثار او ترس اين وجود دارد كه براي هميشه در جدالي كه او خود در آن قرار داشت گرفتار شوي. جدال شك و ايمان.اين جدال، انسان را در موقعيت غريبي قرار مي‌دهد.موقعيتي كه خود وي در توصيف آن چنين نوشته است:« ماها آدمهاي غير معقولي هستيم، ماها ملغمه غريبي از خوبي و بدي هستيم؛ ماها عاشق روشنفكري و شيلر هستيم، و در عين حال در ميخانه‌ها آشوب به پا مي‌كنيم و چنگ در ريش رفقاي مستمان مي‌زنيم... ماها سرشتي گسترده داريم، سرشتي كارامازوفي- يعني قادريم هر تضاد و تناقضي را در وجودمان جا دهيم و همزمان به دو نهايت مخالف بينديشيم- نهايتي در بالا، نهايت آرمان‌هاي بلند، و نهايتي در پايين، نهايت پستي و تباهي تهوع آور...ماها گسترده‌ايم... ماها براي هر چيزي در وجودمان جايي پيدا مي‌كنيم و خودمان را با هر چيزي وفق مي‌دهيم.» اشاره به همين تناقض‌ها در روح بشر است كه خواندن آثار داستايوفسكي را دشوار مي‌كند.بي‌خود نيست كه او را نويسنده‌اي فيلسوف قلمداد كرده‌اند.مواجهه با اين نويسنده بزرگ به تنها ماندن در قفس شير مي‌ماند.سالهاي زيادي است كه كتاب‌هايش را دارم.بعضي‌هاشان را خوانده‌ام، اما هميشه از ترس قفس شير جسارت راه رفتن درست در حوالي او را نداشته‌ام. شايد از اين روست كه هيچ گاه از خواندني اينگونه لذت نبرده‌ام. اما در موقعيت كنوني تصميم‌ام را گرفته‌ام كه خود را اينبار در قفس شير بيندازم و زندگي با كلماتش را همراه با غرش‌هاي خشمگينانه‌اش تجربه كنم.اين تجربه را با اين دوست و اين دوست در ميان نهاده‌ام. آنها نيز براي آمدن در قفس شير اظهار تمايل كردند.اگر زنده مانديم به گفته داستايوفسكي: شادمانه به يكديگر خواهيم گفت كه چه بر ما رفته است

No comments: