تهيدستان در جهان حاشيه با اتكا بر ضرورت به عنوان نيروي پيش برنده يا محرك واقعي زندگي، لحظات را در تجربه امكاني به نام زيستن سپري مي كنند. گروه هاي وابسته به اين بخش از حيات اجتماعي بر حكم همان ضرورت كه حق حيات بهتر نام گرفته، به جست وجوي سرپناه، زمين يا رفاه حداقلي برمي خيزند. مهاجرت هاي طولاني و پذيرش غربت از نفي نفي در ساختار اين طبقه خبر مي دهد. اينجاست كه به دست آوردن امكانات حداقلي براساس يك منطق ساده به عنوان هدفي والا با هر وسيله اي توجيه مي شود. دستيابي غير قانوني و مستقيم به امكانات مصرفي جمعي چون زمين، سرپناه، فضاهاي عمومي و فرصت ها، تحت تاثير الزامات همان هدف والا قابل قبول فرض مي شود. پذيرش اين فرضيه ها از سوي اعضاي طبقات تهيدست به استقلال آنها از دولت نيز كمك مي كند. فرق قضيه اين است كه اين جدايي هيچ شباهتي به جدايي جامعه مدني از دولت ندارد
نمود واقعي اين جدايي و عدم تمايل به رعايت چارچوب هاي نظم مسلط رخ عيان مي كند. مي توان اين تمايل به بي نظمي را نوعي سركشي عمدي فرض كرد كه نيروي خود را از انرژي رها شده در بطن فاصله هاي اجتماعي به دست مي آورد. اين بي تمايلي، نگاه كارشناسان را در تحليل شخصيت طبقه تهيدست شهري با مشكل روبه رو ساخته است. عده اي از اين گروه به عنوان گروه هاي حاشيه اي ياد مي كنند و عده اي ديگر آنها را افرادي با تمايلات گريز از مركز معرفي مي كنند كه تن به نظارت رسمي و كنترل مدرن در جامعه نمي دهند. در اين تحليل، افراد اين طبقه در عين حال كه از ابعاد رهايي بخش دنياي مدرن بهره مي برند، از كنترل مدرن سرباز مي زنند
اعضاي تهيدست كه با فرار از مناطق كوچك به شهرهاي بزرگ پا نهاده اند، تحت تاثير شرايط زندگي تا اندازه بسيار زيادي در معرض فشار پيشامدهاي اقتصادي قرار دارند. اين فشارها در جوامع نوين و پيچيده صنعتي به عنوان خاستگاه شكل گيري طبقات تهيدست شهري عمل مي كنند. در نتيجه طبيعي است كه اقتضائات مبارزه براي كسب امكانات زندگي به هر طريقي به صورت بالقوه در ميان اعضاي اين طبقه نسبت به ساير طبقات ديگر جدي تر عمل كند
طبقه تهيدست، طبقه اي راديكال است. براي اعضاي اين طبقه منافع مشترك و هويت مشترك در محيط زندگي در قالب همان محدوده جغرافيايي قابل تشخيص است. به همين دليل رسيدن به حوزه عمل نزد اعضاي اين طبقه براساس تهديد مشترك صورت مي گيرد.شايد از اين روست كه به گفته جامعه شناسان، اعضاي اين طبقه وقتي با تهديد و خلع يد در محل استقرارشان مواجه مي شوند، بلافاصله گرد هم جمع مي شوند، حتي اگر همديگر را نشناسند. آنها در تحليل عده اي ديگر از كارشناسان به اعضاي شبكه هاي انفعالي لقب گرفته اند. اعضاي اين شبكه ها را كساني چون دستفروش هاي خياباني تشكيل مي دهند. جزيره هاي جداگانه اي كه بر اساس يك نيت مشترك در يك جغرافياي واحد گرد هم مي آيند. با اينكه به ظاهر هيچ منافع مشتركي ندارند و به صورت جداگانه به حيات خويش ادامه مي دهند، اما به هرگونه تهديد در حوزه جغرافيايي فعاليت خويش پاسخ مشتركي مي دهند. اينجاست كه به تعبيري بدون درك مفهوم شبكه هاي انفعالي، درك بسياري از رخدادهاي خيزش گونه و خود به خودي توده هاي منفعل در محيط هاي شهري دشوار و در عين حال ناممكن مي شود. تهيدستان شهري در قالب اين تحليل به همان شبكه هاي انفعالي تعلق دارند. هرگونه احساس خطر از جانب نظم مسلط امكان هر پيشامدي را نزد آنان تقويت مي كند. درگيري هايي كه هرازگاه در حاشيه شهرها بين نيروهاي شهرداري و ساكنان اين مناطق صورت مي گيرد، از اين زاويه قابل تفسير است
اعضاي طبقه تهيدست در دنياي حاشيه در تلاش براي تغيير زندگي و ديدگاه خود نسبت به جهان به سر مي برند. آنها مجبورند روش زندگي و ديدگاه نظري خود را نسبت به دنيايي كه به آن تعلق دارند، عوض كنند تا ديدگاهشان با شرايط فني و توليدي جديد سازگار شود. عدم سازگاري اين ديدگاه به دو صورت رخ مي دهد؛ يا اعضاي اين طبقه حاضر به پذيرش اين هماهنگي نيست يا جهان به دشوارترگونه اي از توان ظرفيت فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي آنها خارج است. در هر دو حالت چه اتفاقي مي افتد به نظر مي رسد كه جامعه صنعتي در چنين وضعيتي بيش از آنكه در فكر همكاري با اعضاي اين طبقه باشد، در فكر فاصله انداختن ميان خود و دنياي آنان به سر مي برد. استفاده از تعابيري چون حاشيه نشين، تاييدي است بر اين تحليل. اين در حالي است كه اعضاي طبقه تهيدست به عنوان اعضاي زنده و ارگانيك در جامعه صنعتي كه مقتضيات اقتصادي موجب دشواري در زندگي شان شده است، به فكر رها كردن روش موجود و معمول زندگي مي افتند. اين حركت به سوي تغيير با هدف سرعت بخشيدن به حركت تكاملي به عنوان يك هدف والا لقب مي گيرد. اينجاست كه تهيدست در حاشيه قرار گرفته، به وسايل رسيدن به هدف ديگر فكر نمي كند، چه آنكه در فكر حفظ شرايط موجود نيست. او به تغيير اميدوار است و با نوآوري - مخصوصا در حوزه شرايط اقتصادي و اجتماعي - به هيچ وجه مخالف نيست. هرگونه افزايش در تعداد مجرماني چون سارقان در چنين مناطقي از اين زاويه، مورد تامل قرار مي گيرد. اين در حالي است كه حركات اينگونه از سوي اعضاي اين طبقه كه با هدف تغيير شرايط موجود صورت مي گيرد، در نظام مسلط حاكم به دليل منافات آن با نظم ساختاري به عنوان يك بي نظمي آشكار لقب مي گيرد. اينجاست كه يا از حركت خواهان تغيير جلوگيري مي شود يا اينكه آن را تغيير شكل داده تا نظم به نظام اجتماعي بازگردد. محافظه كاري نظام مسلط كه بر چارچوب هاي قواعد زندگي مرفه شكل گرفته، مانع هرگونه حركت از سوي اعضاي طبقات تهيدست مي شود. اينكه اعضاي اين طبقات به صورت فردي امكان بالا آمدن از شرايط موجود را دارند، تاثيري در تحليل نهايي اين نوشته ندارد، چه آنكه در حالت كلي يك اعتراض كوچك از سوي اعضاي اين طبقه به تزلزل در ساختارهاي اجتماعي، آشوب، واژگون سازي و برهم زدن طبيعت تعبير مي شود. اين درحالي است كه رفتارهاي مشابه و به مراتب راديكال تر احتمالي در ميان اعضاي ديگر طبقات، اينگونه احتمالي را به وجود نمي آورد. اعضاي طبقه مسلط با رويگرداني از خواسته هاي طبقات تهيدست در چنين مواقعي بيزاري خود از دردسرهاي سازگاري با وضعيت جديد را اعلام مي كنند. مخالفت با ساخت شهرهاي جديد در مناطق تا پيش از اين حاشيه لقب گرفته در جنوب شهر، به معني رويگرداني نظم مسلط از خواسته هاي طبقاتي است كه قرار شده با اسكان احتمالي در اماكن و شهرهاي جديد، شكل تازه اي از زندگي را بپذيرند.
تهران تهيدست
در تهراني كه روز به روز بزرگتر مي شود، نيروهاي تهيدست با چه وضعيتي به زندگي ادامه مي دهند در مقدمه پيشين به عنوان فرض نظري به تحليل زندگي اين گروه ها پرداختيم. در اين بخش به شكلي عيني تر با اين پازل هاي در حاشيه لقب گرفته، مواجه مي شويم. چه هر تلاشي براي شناخت اين طبقات، روحيات و موقعيات آنها، كمكي است به تغيير شرايط نامناسب احتمالي در زندگي اين افراد. فراموش نبايد كرد كه فراهم آوردن امكانات مناسب براي زندگي تك تك اعضاي اين گروه، كاري شدني است كه در قالب حق و حقوق انساني قرار مي گيرد؛ حقوقي كه سلسله مراتب اجتماعي و اقتصادي تهران تاكنون مانع از تحقق كامل آن شده است. عدم تحقق اين حقوق در شهري كه هرم ژئوفيزيكي يا جغرافيايي آن در تطابق كامل با شرايط زيستي و سلسله مراتب اجتماعي اش يك موقعيت شمال به جنوب را به وجود آورده، بيشتر به چشم مي آيد. در اين شهر همانگونه كه مي دانيم هرچه به سمت شمال حركت كنيد، در مناطق بالاتر به محل سكونت افراد مرفه يا طبقه مرفه نزديك تر مي شويد، مناطق پايين شهر يا نقاط در حاشيه لقب گرفته نيز يا به مهاجران تعلق دارد يا به كارگران دون پايه. از شرق به غرب نيز كه شهر در تسلط طبقه متوسط قرار دارد
طبقه مرفه جديد نيز هستيم
براساس آمار موجود تا اواسط دهه 50، تهران داراي 50 محله تهيدست نشين بوده است. اين مناطق كه از فرداي اصلاحات ارضي در نقاط ديگر مملكت در گوشه گوشه شهرها نمايان مي شدند، به مكان پذيرش يا بنگاه هاي تهيدستان شهري لقب گرفتند. براساس سرشماري صورت گرفته در سال 59، 60 درصد خانوار اين سكونتگاه ها به ازاي هر نفر فقط 5/2 متر مربع سرپناه در اختيار داشتند. در آن دوران يك ميليون نفر تهيدست در مناطق 50گانه تهيدست نشين تهران زندگي مي كردند. آنگونه كه احتمال داده اند در مناطق غير قانوني 400 هزار نفر روزگار مي گذرانده اند. سكونتگاه هاي غير قانوني در مناطقي چون ورامين، قرچك و شهريار بيشتر از ساير مناطق به چشم مي آمد. تمامي اين افراد كه حتي در مخروبه هاي حلبي ساز زندگي مي كردند با وجود همه تفاوت ها در درآمد و كيفيت زندگي تا پايان دهه 50 به شكل يك طبقه تهيدست در منظر ديد قرار گرفته بودند. آنها نسبت به جريان اصلي زندگي شهري كاملا شناخته شده بودند. بعد از انقلاب تحت تاثير شرايط تازه به وجود آمده، سمت و سوي توجه به اعضاي چنين طبقاتي اندكي تغيير كرد. تلقي حاكميت به مستضعفان در اين زمان و شعارهايي كه مبني بر توجه به اعضاي اين طبقات سر داده مي شد، بيشتر واكنش انفعالي به خواسته هاي گروه هاي چپ بود كه همواره بستر قدرت گيري خود را در ميان طبقات تهيدست و كارگران پايين مرتبه جست وجو مي كردند. گسترش تهران در كنار وضعيت سازندگي در سالهاي پس از جنگ، شكل گيري طبقات نوكيسه تازه استقراريافته در شهرهاي بزرگ و دلال مسلكي اوج گرفته كه تمايلات سودانگارانه خويش را به همه حوزه هاي زندگي تسري داده بود، در كنار رشد جمعيت در شهري چون تهران همه و همه منجر به تغييراتي در شرايط زندگي طبقات پايين دست شد.
آن فاصله كذايي بين شهر و نقاط پايين دست برداشته شد. حلبي آبادها كه در اثر گفتمان انقلابي از بين رفته بودند، جاي خود را به منازل كوچكتر اما با كيفيت بهتر داد. طبقات تهيدست پيشين نيز با استقرار در شهرهاي تازه تاسيس به امكانات بهتري دسترسي پيدا كردند. با اين حال هيچ كدام از اين تغييرات در چشم اندازي كلي سبب از بين رفتن فاصله مابين سلسله مراتب اجتماعي در شهر تهران نشد. همسو با حل طبقه پايين دست در درون ساختار اجتماعي كه در بعضي اوقات نيز با اجبار همراه شد (به مورد خاك سفيد بنگريد)، طبقات مرفه نيز فاصله خود را با ساير بخش هاي حيات اجتماعي بيشتر كرد. فاصله ميان شمال تهران و ورامين نه تنها كمتر نشد كه افزايش هم پيدا كرد. براي درك فاصله موجود علاوه بر استفاده از چارچوب هاي تحليلي مبني بر علل فرودستي طبقات مهاجرنشين، نيازمند تحليل طبقه مرفه جديد نيز هستيم. براي شناخت بهتر اين طبقات به مقايسه اي مابين چند منطقه شهري حاشيه لقب گرفته مي پردازيم.
شهرهاي حاشيه
در جنوب شهر يا آنجا كه حاشيه نام گرفته، ما با مناطق مختلفي مواجه مي شويم. شهرستان ورامين در اين مجموعه گسترده از سه بخش مركزي، جوادآباد، پيشوا و شش دهستان در كنار چهار شهر ورامين، قرچك، پيشوا و جواديه تشكيل شده است. بيشترين جمعيت عشايري استان در ورامين به سر مي برند. اين شهر به لحاظ تاريخي از قدمت فراواني برخوردار بوده، به همين دليل آثار تاريخي بسياري در آن قابل مشاهده است. شهرستان ورامين در 40 كيلومتري جنوب شرقي تهران و در حاشيه شمال غربي كوير مركزي واقع شده و ارتفاع آن از سطح دريا در حدود يكهزار متر است. فاصله آن با سطح واقعي درآمد در مناسبات اجتماعي كنوني را كسي بررسي نكرده است. براساس بررسي هاي صورت گرفته در مورد قدمت تاريخي اين منطقه بحث گسترده اي شده است. عده اي وجود روستاهاي پيرامون ورامين با نام هايي مثل دهوين، ده ماسين و قلعه سين را دليلي بر تاريخي بودن و قدمت اين شهر دانسته اند؛ نكته اي كه در حال حاضر چندان مورد توجه نيست. مي گويند در ونديداد آمده كه ورامين، چهاردهمين شهري بوده كه اهورامزدا آفريده است. با اين حال مناسبات سود و سرمايه در عصر حاضر هيچ حوصله اي براي پذيرش اين نكات از خود نشان نمي دهد. به گفته فرماندار اين شهر، در حال حاضر براساس آخرين آمار ارائه شده از مجموع 520 هزار نفر جمعيت ساكن در ورامين 170 هزار نفر تبعه كشور افغانستان هستند. به عبارت ديگر به ازاي هر سه شهروند ايراني يك نفر افغان در اين شهر زندگي مي كند.
علي اصغر ناصربخت، فرماندار اين شهر مي گويد: شهرستان ورامين در حال حاضر به غير از جمعيت خود، پذيراي بخشي از سرريز جمعيت تهران است .
او براي تاييد گفته هاي خويش به آمار استناد مي كند: ثبت روزانه 120 هزار سفر نشانگر آن است كه ورامين متاسفانه به شهري خوابگاهي تبديل شده است .
در 25 كيلومتري جنوب شرقي تهران، درست 15 كيلومتر آن طرف تر از شمال ورامين، پاكدشت قرار گرفته است كه از غرب به تهران و شهرري و از جنوب و جنوب شرقي نيز به شهرستان گرمسار محدود مي شود. براساس تقسيمات كشوري اين شهرستان، پاكدشت، شريف آباد، جمال آباد، كريم آباد، بخش مركزي، دهستان حصار امير، فرون آباد و فيلستان را در خود جاي داده است. در سرشماري سالهاي 35 و 45 به عنوان يكي از دهستان هاي ورامين از توابع شهرستان تهران (استان مركزي) به شمار مي رفت، اما در سرشماري 1355 اين دهستان به مركز بخش تبديل شد، به طوري كه از لحاظ وسعت با تحت پوشش قرار دادن 60 پارچه آبادي، به عنوان بزرگترين بخش شهرستان ورامين محسوب شده است. در اين سال شهرستان ورامين از نظر تقسيمات كشوري از توابع استان سمنان به شمار مي رفت كه در سرشماري سال 65 مجددا به استان تهران ملحق شد. به دنبال تحولات اقتصادي، اجتماعي و جمعيتي تهران و تبعات ناشي از آن طي چند سال اخير، سيل مهاجرت خانواده هاي بي سرپناه به پاكدشت و روستاهاي اطراف آن شدت يافت، به طوري كه در نيمه دوم دهه 1360، پاكدشت و روستاهاي قوه مامازن و خاتون آباد در يكديگر تنيده شدند. اين درهم تنيدگي، مركز سكونتگاهي واحدي را به وجود آورد. شهر كنوني پاكدشت نيز به عنوان يك مركز شهري جديد مورد تصويب قرار گرفت كه به رغم شروع فعاليت شهرداري در اين شهر و به دنبال محدوديت هاي اعمال شده، همچنان با مهاجرت خانواده هاي تهيدست به اين منطقه مواجهيم. در پي افزايش جمعيت، اين شهر از سوي وزارت كشور در سال 1375 به همراه روستاهاي تابعه به عنوان يك شهرستان مستقل از توابع استان تهران اعلام شد.
از نظر اجتماعي اين شهرستان به دو قشر بومي ها و مهاجران خلاصه مي شود. بومي ها كه عمدتا داراي سابقه طولاني در اين منطقه هستند، عبارتند از پازوكي ها، هداوندها، بوربورها، تاجيك ها، نجفي عرب، كردبچه و سلسپور. اين طوايف از نژاد هاي متفاوت لر، ترك، كرد و فارس هستند و بيشتر دنباله همان روستايياني كه از فرداي اصلاحات ارضي به قصد يافتن امكانات بهتر روانه پايتخت شدند. بخش مهم ديگر جمعيت اين شهرستان را مهاجران تشكيل مي دهند كه اكثريت آنها در سالهاي اخير به اين شهر مهاجرت كرده اند. براساس سرشماري سال 75، جمعيت اين شهر به تعداد كل بالغ بر 164749 نفر افزايش پيدا كرده است. در اين منطقه شهرك هاي صنعتي فراوان وجود دارند كه بسياري از مناسبات اجتماعي منطقه را از بين برده و تغيير داده اند. آدمي با مشاهده اين مناطق به ياد كارخانه هاي انگلستان در عصر صنعتي شدن مي افتد.
منطقه ديگر كه در حاشيه شهر تهران شكل گرفت و اكنون خود به شهري مجزا در كنار تهران تبديل شده است، اسلامشهر است. اين شهرستان داراي دو بخش مركزي و چهاردانگه و چهاردهستان است. اسلامشهر و چهاردانگه شهرهاي اين شهرستان هستند. اين شهرستان از شمال به تهران، از شرق و جنوب به شهرستان ري، از غرب به رباط كريم و از شمال غربي به شهرستان شهريار محدود مي شود. اسلامشهر از سال 1352 با نام شادشهر به عنوان يكي از بخش هاي شهرستان ري به شمار مي آمد كه در سال 1358 به اسلامشهر تغيير نام يافت. پيش از سال 1352 با نام قاسم آباد شاهي ، دهي از دهستان غار، بخش ري، شهرستان تهران بوده كه اهالي آن زراعت و باغداري مي كرده اند. شهرستان اسلامشهر با جمعيتي بالغ بر 600 هزار نفر يكي از مناطق پرتراكم جمعيتي محسوب مي شود كه اغلب ساكنان آن براي حضور در محل كار مجبورند روزانه مسيري در حدود 15 تا 20 كيلومتر را طي كنند تا به گلوگاه هاي اصلي تهران برسند و از آنجا به سمت نقاط داخلي شهر حركت كنند. اين شهرستان كه زماني نه چندان دور به عنوان يكي از مناطق زيرمجموعه شهرداري تهران و تحت نظر فرمانداري شهرري اداره مي شد، امروزه تشكيلات مستقل و تفكيك شده اي به آن واگذار شده است. به لحاظ موقعيت سياسي نيز جدا از تهران نيست، به گونه اي كه 30 نماينده منتخب مردم تهران در مجلس، كار نمايندگي اين منطقه را نيز برعهده دارند.
مردم اين مناطق از نحوه خدمات رساني از سوي دولت و نهادهاي ذي ربط اجرايي راضي نيستند. تنوع بافت جمعيتي در اين مناطق، امكان فرهنگسازي مناسب در بسياري از موارد را با دشواري مواجه مي كند.
اما در كنار اين مناطق كه تحت تاثير ساختار قشربندي اجتماعي در شهر تهران از آنها به عنوان نقاط جنوبي شهر يا به عبارتي مناطق پايين دست ياد مي شود، در تهران امروز ما شاهد شكل گيري مناطق تازه تعريف شده ديگري نيز به لحاظ ساختار شهري، طبقاتي، اقتصادي و اجتماعي نيز هستيم. بسياري از جامعه شناسان در تحليل هاي خود تاكنون نسبت به اين مناطق بي توجه بوده اند. يكي از اين نقاط رودهن است. رودهن به عنوان يكي از مناطق شمال تهران به لحاظ جغرافيايي در شمال شرق اين شهر بزرگ واقع شده است (كمي دقيق تر در جنوب غربي شهر دماوند) تا پيش از تغييرات شدت گرفته چند سال اخير، اين منطقه يكي از دهات خوش آب و هواي ييلاقي تهران بود كه به علت محصور بودن در دامنه كوه هاي البرز از هواي سردي هم برخوردار است. رودهن در ميانه راه جاده آمل در 45 كيلومتري تهران قرار گرفته است. راه اندازي يكي از بزرگترين مجتمع هاي دانشگاهي دانشگاه آزاد با گنجايش 20 هزار دانشجو در جنوب شرقي اين شهر، آغازگر موجي تازه از تغيير و تحولات اجتماعي در اين شهر بود. به دنبال تحولاتي كه با حركت هرروزه موجي از جوانان دانشجو به اين منطقه و مناطق اطراف آن آغاز شده بود، پاي طبقه اي نيز به مناطق اين اطراف باز شد كه با خود هيچ نشاني از آن تهيدستان حاشيه نشين لقب گرفته جنوب شهر نداشتند.
طبيعت اين اطراف عناصر لازم براي تحقق اهداف لذت جويانه اين طبقه را در اختيار داشت، پس چه بهتر، رودهن حاشيه آسايش طبقه اي قرار گرفت كه تا پيش از اين البرز را تا انتهاي كوهپايه ها در اختيار گرفته بودند. ميان اين طبقه با آن حاشيه نشين وراميني كه در اثر رشد لجام گسيخته شهر در تمركز سرمايه و كار و امكانات در اين نقطه از جهان سكونت گزيده است، هيچ شباهتي وجود ندارد. تهران نشين رودهني، از انديشه اي محافظه كارانه به قصد تثبيت وضع موجود بهره مي برد و تهيدست وراميني در كسب معاش هرروز به نفي نفي در جهت انكار طبقه خويش گام برمي دارد. در اين سوي ماجرا در حاشيه گسترش هرچه بيشتر شهر تهران كه با قطور شدن فيزيكي آن همراه بوده، نيازهاي شهري جديد نيز به بدنه جمعيتي آن مناطق تزريق شده است. اين تزريق نيازها به حواشي، از قدرت نظام سرمايه پسندي خبر مي دهد كه جز به بازارهاي جديد براي كالاهاي انبوه خويش، به چيز ديگري نمي انديشد. وجود مادرشهر تهران و هجوم سرريز جمعيت آن به منطقه ورامين، اسلامشهر و پاكدشت به رشد سريع جمعيت در اين مناطق منجر شده است.
مثال بارز اين موضوع شهر قرچك است كه جمعيت آن از 167 نفر در سال 1335 به 105 هزار در سال 1370 رسيده است. تحقيقي كه روي 50 هزار نفر از ساكنان ورامين به عمل آمده نشان مي دهد كه 60 درصد خروجي ها از ساعت شش تا هشت صبح اتفاق افتاده كه از كل اين جمعيت، 49 درصد آن به قصد عزيمت به تهران از منزل خارج شده اند. بخش زيادي از منابع توليدي اين مناطق، در مالكيت طبقه مرفه تهراني و دولت قرار دارد. گسترش بي رويه حوزه صنعتي در چنين مناطقي از سوي طبقه مرفه و دولت كه خود نيز هيچ سكونتي در آنجا نداشته و بالطبع هيچ احساس همذات پنداري خاص با ساكنان آن ندارند در گسترش كالبدي منطقه، تخريب اراضي مزروعي، آلودگي محيط زيست و تحول در ساخت و ساز منطقه تاثير گذاشته است. حال، وضعيت اين مناطق را با رودهن مقايسه كنيد. بيش از 80 درصد رفت و آمد به اين منطقه را دانشجويان انجام مي دهند. دانشگاه آزاد، پذيراي اين خيل عظيم جمعيت شده است. طبقه مرفه تهران نشين نيز با گسترش حوزه علايق خويش به اين مناطق پاي نهاده است.
اين طبقه كه در شهرهاي جنوبي تهران برپايه بهره كشي و نه سودمندي به فعاليت صنعتي و تجاري مشغول است، در مناطق روستايي اطراف تهران نيز برپايه رابطه دارندگي عمل مي كند. ويلا و ساختمان، سمبل اين دارندگي عنوان مي شود. در اين رفتار نشانه هاي آشكاري از ضايع كردن تظاهري و چشم و همچشمي مالي به وسيله افراد اين طبقه به نمايش گذاشته مي شود. با انعكاس چنين رفتارهايي در ساختار اجتماعي، بايد منتظر بود تا ديرزماني ديگر پاي طبقه متوسط نيز به استفاده و بهره گيري از چنين خصايصي باز شود. شايد از اين روست كه به نظر عده اي، در حال حاضر در تهران تفاوت و شكاف گسترده اي بين خلق و خوي طبقات بالايي و پاييني جامعه مشاهده نمي شود. اين موضوع به همان سرمشق تجويزي طبقه بازمي گردد كه بخت و اقبال بلند يك شهر (به لحاظ جغرافياي طبقاتي) امكان الگو شدن هرچه بيشتر را در اختيار اعضاي آن قرار داده است. سوي ديگرماجرا به تهيدستان شهري در ورامين، پاكدشت، اسلامشهر و ... بازمي گردد. آنها در آن سوي ماجرا با واقعيتي با نام زندگي به نام ضرورت نفس مي كشند.
نمود واقعي اين جدايي و عدم تمايل به رعايت چارچوب هاي نظم مسلط رخ عيان مي كند. مي توان اين تمايل به بي نظمي را نوعي سركشي عمدي فرض كرد كه نيروي خود را از انرژي رها شده در بطن فاصله هاي اجتماعي به دست مي آورد. اين بي تمايلي، نگاه كارشناسان را در تحليل شخصيت طبقه تهيدست شهري با مشكل روبه رو ساخته است. عده اي از اين گروه به عنوان گروه هاي حاشيه اي ياد مي كنند و عده اي ديگر آنها را افرادي با تمايلات گريز از مركز معرفي مي كنند كه تن به نظارت رسمي و كنترل مدرن در جامعه نمي دهند. در اين تحليل، افراد اين طبقه در عين حال كه از ابعاد رهايي بخش دنياي مدرن بهره مي برند، از كنترل مدرن سرباز مي زنند
اعضاي تهيدست كه با فرار از مناطق كوچك به شهرهاي بزرگ پا نهاده اند، تحت تاثير شرايط زندگي تا اندازه بسيار زيادي در معرض فشار پيشامدهاي اقتصادي قرار دارند. اين فشارها در جوامع نوين و پيچيده صنعتي به عنوان خاستگاه شكل گيري طبقات تهيدست شهري عمل مي كنند. در نتيجه طبيعي است كه اقتضائات مبارزه براي كسب امكانات زندگي به هر طريقي به صورت بالقوه در ميان اعضاي اين طبقه نسبت به ساير طبقات ديگر جدي تر عمل كند
طبقه تهيدست، طبقه اي راديكال است. براي اعضاي اين طبقه منافع مشترك و هويت مشترك در محيط زندگي در قالب همان محدوده جغرافيايي قابل تشخيص است. به همين دليل رسيدن به حوزه عمل نزد اعضاي اين طبقه براساس تهديد مشترك صورت مي گيرد.شايد از اين روست كه به گفته جامعه شناسان، اعضاي اين طبقه وقتي با تهديد و خلع يد در محل استقرارشان مواجه مي شوند، بلافاصله گرد هم جمع مي شوند، حتي اگر همديگر را نشناسند. آنها در تحليل عده اي ديگر از كارشناسان به اعضاي شبكه هاي انفعالي لقب گرفته اند. اعضاي اين شبكه ها را كساني چون دستفروش هاي خياباني تشكيل مي دهند. جزيره هاي جداگانه اي كه بر اساس يك نيت مشترك در يك جغرافياي واحد گرد هم مي آيند. با اينكه به ظاهر هيچ منافع مشتركي ندارند و به صورت جداگانه به حيات خويش ادامه مي دهند، اما به هرگونه تهديد در حوزه جغرافيايي فعاليت خويش پاسخ مشتركي مي دهند. اينجاست كه به تعبيري بدون درك مفهوم شبكه هاي انفعالي، درك بسياري از رخدادهاي خيزش گونه و خود به خودي توده هاي منفعل در محيط هاي شهري دشوار و در عين حال ناممكن مي شود. تهيدستان شهري در قالب اين تحليل به همان شبكه هاي انفعالي تعلق دارند. هرگونه احساس خطر از جانب نظم مسلط امكان هر پيشامدي را نزد آنان تقويت مي كند. درگيري هايي كه هرازگاه در حاشيه شهرها بين نيروهاي شهرداري و ساكنان اين مناطق صورت مي گيرد، از اين زاويه قابل تفسير است
اعضاي طبقه تهيدست در دنياي حاشيه در تلاش براي تغيير زندگي و ديدگاه خود نسبت به جهان به سر مي برند. آنها مجبورند روش زندگي و ديدگاه نظري خود را نسبت به دنيايي كه به آن تعلق دارند، عوض كنند تا ديدگاهشان با شرايط فني و توليدي جديد سازگار شود. عدم سازگاري اين ديدگاه به دو صورت رخ مي دهد؛ يا اعضاي اين طبقه حاضر به پذيرش اين هماهنگي نيست يا جهان به دشوارترگونه اي از توان ظرفيت فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي آنها خارج است. در هر دو حالت چه اتفاقي مي افتد به نظر مي رسد كه جامعه صنعتي در چنين وضعيتي بيش از آنكه در فكر همكاري با اعضاي اين طبقه باشد، در فكر فاصله انداختن ميان خود و دنياي آنان به سر مي برد. استفاده از تعابيري چون حاشيه نشين، تاييدي است بر اين تحليل. اين در حالي است كه اعضاي طبقه تهيدست به عنوان اعضاي زنده و ارگانيك در جامعه صنعتي كه مقتضيات اقتصادي موجب دشواري در زندگي شان شده است، به فكر رها كردن روش موجود و معمول زندگي مي افتند. اين حركت به سوي تغيير با هدف سرعت بخشيدن به حركت تكاملي به عنوان يك هدف والا لقب مي گيرد. اينجاست كه تهيدست در حاشيه قرار گرفته، به وسايل رسيدن به هدف ديگر فكر نمي كند، چه آنكه در فكر حفظ شرايط موجود نيست. او به تغيير اميدوار است و با نوآوري - مخصوصا در حوزه شرايط اقتصادي و اجتماعي - به هيچ وجه مخالف نيست. هرگونه افزايش در تعداد مجرماني چون سارقان در چنين مناطقي از اين زاويه، مورد تامل قرار مي گيرد. اين در حالي است كه حركات اينگونه از سوي اعضاي اين طبقه كه با هدف تغيير شرايط موجود صورت مي گيرد، در نظام مسلط حاكم به دليل منافات آن با نظم ساختاري به عنوان يك بي نظمي آشكار لقب مي گيرد. اينجاست كه يا از حركت خواهان تغيير جلوگيري مي شود يا اينكه آن را تغيير شكل داده تا نظم به نظام اجتماعي بازگردد. محافظه كاري نظام مسلط كه بر چارچوب هاي قواعد زندگي مرفه شكل گرفته، مانع هرگونه حركت از سوي اعضاي طبقات تهيدست مي شود. اينكه اعضاي اين طبقات به صورت فردي امكان بالا آمدن از شرايط موجود را دارند، تاثيري در تحليل نهايي اين نوشته ندارد، چه آنكه در حالت كلي يك اعتراض كوچك از سوي اعضاي اين طبقه به تزلزل در ساختارهاي اجتماعي، آشوب، واژگون سازي و برهم زدن طبيعت تعبير مي شود. اين درحالي است كه رفتارهاي مشابه و به مراتب راديكال تر احتمالي در ميان اعضاي ديگر طبقات، اينگونه احتمالي را به وجود نمي آورد. اعضاي طبقه مسلط با رويگرداني از خواسته هاي طبقات تهيدست در چنين مواقعي بيزاري خود از دردسرهاي سازگاري با وضعيت جديد را اعلام مي كنند. مخالفت با ساخت شهرهاي جديد در مناطق تا پيش از اين حاشيه لقب گرفته در جنوب شهر، به معني رويگرداني نظم مسلط از خواسته هاي طبقاتي است كه قرار شده با اسكان احتمالي در اماكن و شهرهاي جديد، شكل تازه اي از زندگي را بپذيرند.
تهران تهيدست
در تهراني كه روز به روز بزرگتر مي شود، نيروهاي تهيدست با چه وضعيتي به زندگي ادامه مي دهند در مقدمه پيشين به عنوان فرض نظري به تحليل زندگي اين گروه ها پرداختيم. در اين بخش به شكلي عيني تر با اين پازل هاي در حاشيه لقب گرفته، مواجه مي شويم. چه هر تلاشي براي شناخت اين طبقات، روحيات و موقعيات آنها، كمكي است به تغيير شرايط نامناسب احتمالي در زندگي اين افراد. فراموش نبايد كرد كه فراهم آوردن امكانات مناسب براي زندگي تك تك اعضاي اين گروه، كاري شدني است كه در قالب حق و حقوق انساني قرار مي گيرد؛ حقوقي كه سلسله مراتب اجتماعي و اقتصادي تهران تاكنون مانع از تحقق كامل آن شده است. عدم تحقق اين حقوق در شهري كه هرم ژئوفيزيكي يا جغرافيايي آن در تطابق كامل با شرايط زيستي و سلسله مراتب اجتماعي اش يك موقعيت شمال به جنوب را به وجود آورده، بيشتر به چشم مي آيد. در اين شهر همانگونه كه مي دانيم هرچه به سمت شمال حركت كنيد، در مناطق بالاتر به محل سكونت افراد مرفه يا طبقه مرفه نزديك تر مي شويد، مناطق پايين شهر يا نقاط در حاشيه لقب گرفته نيز يا به مهاجران تعلق دارد يا به كارگران دون پايه. از شرق به غرب نيز كه شهر در تسلط طبقه متوسط قرار دارد
طبقه مرفه جديد نيز هستيم
براساس آمار موجود تا اواسط دهه 50، تهران داراي 50 محله تهيدست نشين بوده است. اين مناطق كه از فرداي اصلاحات ارضي در نقاط ديگر مملكت در گوشه گوشه شهرها نمايان مي شدند، به مكان پذيرش يا بنگاه هاي تهيدستان شهري لقب گرفتند. براساس سرشماري صورت گرفته در سال 59، 60 درصد خانوار اين سكونتگاه ها به ازاي هر نفر فقط 5/2 متر مربع سرپناه در اختيار داشتند. در آن دوران يك ميليون نفر تهيدست در مناطق 50گانه تهيدست نشين تهران زندگي مي كردند. آنگونه كه احتمال داده اند در مناطق غير قانوني 400 هزار نفر روزگار مي گذرانده اند. سكونتگاه هاي غير قانوني در مناطقي چون ورامين، قرچك و شهريار بيشتر از ساير مناطق به چشم مي آمد. تمامي اين افراد كه حتي در مخروبه هاي حلبي ساز زندگي مي كردند با وجود همه تفاوت ها در درآمد و كيفيت زندگي تا پايان دهه 50 به شكل يك طبقه تهيدست در منظر ديد قرار گرفته بودند. آنها نسبت به جريان اصلي زندگي شهري كاملا شناخته شده بودند. بعد از انقلاب تحت تاثير شرايط تازه به وجود آمده، سمت و سوي توجه به اعضاي چنين طبقاتي اندكي تغيير كرد. تلقي حاكميت به مستضعفان در اين زمان و شعارهايي كه مبني بر توجه به اعضاي اين طبقات سر داده مي شد، بيشتر واكنش انفعالي به خواسته هاي گروه هاي چپ بود كه همواره بستر قدرت گيري خود را در ميان طبقات تهيدست و كارگران پايين مرتبه جست وجو مي كردند. گسترش تهران در كنار وضعيت سازندگي در سالهاي پس از جنگ، شكل گيري طبقات نوكيسه تازه استقراريافته در شهرهاي بزرگ و دلال مسلكي اوج گرفته كه تمايلات سودانگارانه خويش را به همه حوزه هاي زندگي تسري داده بود، در كنار رشد جمعيت در شهري چون تهران همه و همه منجر به تغييراتي در شرايط زندگي طبقات پايين دست شد.
آن فاصله كذايي بين شهر و نقاط پايين دست برداشته شد. حلبي آبادها كه در اثر گفتمان انقلابي از بين رفته بودند، جاي خود را به منازل كوچكتر اما با كيفيت بهتر داد. طبقات تهيدست پيشين نيز با استقرار در شهرهاي تازه تاسيس به امكانات بهتري دسترسي پيدا كردند. با اين حال هيچ كدام از اين تغييرات در چشم اندازي كلي سبب از بين رفتن فاصله مابين سلسله مراتب اجتماعي در شهر تهران نشد. همسو با حل طبقه پايين دست در درون ساختار اجتماعي كه در بعضي اوقات نيز با اجبار همراه شد (به مورد خاك سفيد بنگريد)، طبقات مرفه نيز فاصله خود را با ساير بخش هاي حيات اجتماعي بيشتر كرد. فاصله ميان شمال تهران و ورامين نه تنها كمتر نشد كه افزايش هم پيدا كرد. براي درك فاصله موجود علاوه بر استفاده از چارچوب هاي تحليلي مبني بر علل فرودستي طبقات مهاجرنشين، نيازمند تحليل طبقه مرفه جديد نيز هستيم. براي شناخت بهتر اين طبقات به مقايسه اي مابين چند منطقه شهري حاشيه لقب گرفته مي پردازيم.
شهرهاي حاشيه
در جنوب شهر يا آنجا كه حاشيه نام گرفته، ما با مناطق مختلفي مواجه مي شويم. شهرستان ورامين در اين مجموعه گسترده از سه بخش مركزي، جوادآباد، پيشوا و شش دهستان در كنار چهار شهر ورامين، قرچك، پيشوا و جواديه تشكيل شده است. بيشترين جمعيت عشايري استان در ورامين به سر مي برند. اين شهر به لحاظ تاريخي از قدمت فراواني برخوردار بوده، به همين دليل آثار تاريخي بسياري در آن قابل مشاهده است. شهرستان ورامين در 40 كيلومتري جنوب شرقي تهران و در حاشيه شمال غربي كوير مركزي واقع شده و ارتفاع آن از سطح دريا در حدود يكهزار متر است. فاصله آن با سطح واقعي درآمد در مناسبات اجتماعي كنوني را كسي بررسي نكرده است. براساس بررسي هاي صورت گرفته در مورد قدمت تاريخي اين منطقه بحث گسترده اي شده است. عده اي وجود روستاهاي پيرامون ورامين با نام هايي مثل دهوين، ده ماسين و قلعه سين را دليلي بر تاريخي بودن و قدمت اين شهر دانسته اند؛ نكته اي كه در حال حاضر چندان مورد توجه نيست. مي گويند در ونديداد آمده كه ورامين، چهاردهمين شهري بوده كه اهورامزدا آفريده است. با اين حال مناسبات سود و سرمايه در عصر حاضر هيچ حوصله اي براي پذيرش اين نكات از خود نشان نمي دهد. به گفته فرماندار اين شهر، در حال حاضر براساس آخرين آمار ارائه شده از مجموع 520 هزار نفر جمعيت ساكن در ورامين 170 هزار نفر تبعه كشور افغانستان هستند. به عبارت ديگر به ازاي هر سه شهروند ايراني يك نفر افغان در اين شهر زندگي مي كند.
علي اصغر ناصربخت، فرماندار اين شهر مي گويد: شهرستان ورامين در حال حاضر به غير از جمعيت خود، پذيراي بخشي از سرريز جمعيت تهران است .
او براي تاييد گفته هاي خويش به آمار استناد مي كند: ثبت روزانه 120 هزار سفر نشانگر آن است كه ورامين متاسفانه به شهري خوابگاهي تبديل شده است .
در 25 كيلومتري جنوب شرقي تهران، درست 15 كيلومتر آن طرف تر از شمال ورامين، پاكدشت قرار گرفته است كه از غرب به تهران و شهرري و از جنوب و جنوب شرقي نيز به شهرستان گرمسار محدود مي شود. براساس تقسيمات كشوري اين شهرستان، پاكدشت، شريف آباد، جمال آباد، كريم آباد، بخش مركزي، دهستان حصار امير، فرون آباد و فيلستان را در خود جاي داده است. در سرشماري سالهاي 35 و 45 به عنوان يكي از دهستان هاي ورامين از توابع شهرستان تهران (استان مركزي) به شمار مي رفت، اما در سرشماري 1355 اين دهستان به مركز بخش تبديل شد، به طوري كه از لحاظ وسعت با تحت پوشش قرار دادن 60 پارچه آبادي، به عنوان بزرگترين بخش شهرستان ورامين محسوب شده است. در اين سال شهرستان ورامين از نظر تقسيمات كشوري از توابع استان سمنان به شمار مي رفت كه در سرشماري سال 65 مجددا به استان تهران ملحق شد. به دنبال تحولات اقتصادي، اجتماعي و جمعيتي تهران و تبعات ناشي از آن طي چند سال اخير، سيل مهاجرت خانواده هاي بي سرپناه به پاكدشت و روستاهاي اطراف آن شدت يافت، به طوري كه در نيمه دوم دهه 1360، پاكدشت و روستاهاي قوه مامازن و خاتون آباد در يكديگر تنيده شدند. اين درهم تنيدگي، مركز سكونتگاهي واحدي را به وجود آورد. شهر كنوني پاكدشت نيز به عنوان يك مركز شهري جديد مورد تصويب قرار گرفت كه به رغم شروع فعاليت شهرداري در اين شهر و به دنبال محدوديت هاي اعمال شده، همچنان با مهاجرت خانواده هاي تهيدست به اين منطقه مواجهيم. در پي افزايش جمعيت، اين شهر از سوي وزارت كشور در سال 1375 به همراه روستاهاي تابعه به عنوان يك شهرستان مستقل از توابع استان تهران اعلام شد.
از نظر اجتماعي اين شهرستان به دو قشر بومي ها و مهاجران خلاصه مي شود. بومي ها كه عمدتا داراي سابقه طولاني در اين منطقه هستند، عبارتند از پازوكي ها، هداوندها، بوربورها، تاجيك ها، نجفي عرب، كردبچه و سلسپور. اين طوايف از نژاد هاي متفاوت لر، ترك، كرد و فارس هستند و بيشتر دنباله همان روستايياني كه از فرداي اصلاحات ارضي به قصد يافتن امكانات بهتر روانه پايتخت شدند. بخش مهم ديگر جمعيت اين شهرستان را مهاجران تشكيل مي دهند كه اكثريت آنها در سالهاي اخير به اين شهر مهاجرت كرده اند. براساس سرشماري سال 75، جمعيت اين شهر به تعداد كل بالغ بر 164749 نفر افزايش پيدا كرده است. در اين منطقه شهرك هاي صنعتي فراوان وجود دارند كه بسياري از مناسبات اجتماعي منطقه را از بين برده و تغيير داده اند. آدمي با مشاهده اين مناطق به ياد كارخانه هاي انگلستان در عصر صنعتي شدن مي افتد.
منطقه ديگر كه در حاشيه شهر تهران شكل گرفت و اكنون خود به شهري مجزا در كنار تهران تبديل شده است، اسلامشهر است. اين شهرستان داراي دو بخش مركزي و چهاردانگه و چهاردهستان است. اسلامشهر و چهاردانگه شهرهاي اين شهرستان هستند. اين شهرستان از شمال به تهران، از شرق و جنوب به شهرستان ري، از غرب به رباط كريم و از شمال غربي به شهرستان شهريار محدود مي شود. اسلامشهر از سال 1352 با نام شادشهر به عنوان يكي از بخش هاي شهرستان ري به شمار مي آمد كه در سال 1358 به اسلامشهر تغيير نام يافت. پيش از سال 1352 با نام قاسم آباد شاهي ، دهي از دهستان غار، بخش ري، شهرستان تهران بوده كه اهالي آن زراعت و باغداري مي كرده اند. شهرستان اسلامشهر با جمعيتي بالغ بر 600 هزار نفر يكي از مناطق پرتراكم جمعيتي محسوب مي شود كه اغلب ساكنان آن براي حضور در محل كار مجبورند روزانه مسيري در حدود 15 تا 20 كيلومتر را طي كنند تا به گلوگاه هاي اصلي تهران برسند و از آنجا به سمت نقاط داخلي شهر حركت كنند. اين شهرستان كه زماني نه چندان دور به عنوان يكي از مناطق زيرمجموعه شهرداري تهران و تحت نظر فرمانداري شهرري اداره مي شد، امروزه تشكيلات مستقل و تفكيك شده اي به آن واگذار شده است. به لحاظ موقعيت سياسي نيز جدا از تهران نيست، به گونه اي كه 30 نماينده منتخب مردم تهران در مجلس، كار نمايندگي اين منطقه را نيز برعهده دارند.
مردم اين مناطق از نحوه خدمات رساني از سوي دولت و نهادهاي ذي ربط اجرايي راضي نيستند. تنوع بافت جمعيتي در اين مناطق، امكان فرهنگسازي مناسب در بسياري از موارد را با دشواري مواجه مي كند.
اما در كنار اين مناطق كه تحت تاثير ساختار قشربندي اجتماعي در شهر تهران از آنها به عنوان نقاط جنوبي شهر يا به عبارتي مناطق پايين دست ياد مي شود، در تهران امروز ما شاهد شكل گيري مناطق تازه تعريف شده ديگري نيز به لحاظ ساختار شهري، طبقاتي، اقتصادي و اجتماعي نيز هستيم. بسياري از جامعه شناسان در تحليل هاي خود تاكنون نسبت به اين مناطق بي توجه بوده اند. يكي از اين نقاط رودهن است. رودهن به عنوان يكي از مناطق شمال تهران به لحاظ جغرافيايي در شمال شرق اين شهر بزرگ واقع شده است (كمي دقيق تر در جنوب غربي شهر دماوند) تا پيش از تغييرات شدت گرفته چند سال اخير، اين منطقه يكي از دهات خوش آب و هواي ييلاقي تهران بود كه به علت محصور بودن در دامنه كوه هاي البرز از هواي سردي هم برخوردار است. رودهن در ميانه راه جاده آمل در 45 كيلومتري تهران قرار گرفته است. راه اندازي يكي از بزرگترين مجتمع هاي دانشگاهي دانشگاه آزاد با گنجايش 20 هزار دانشجو در جنوب شرقي اين شهر، آغازگر موجي تازه از تغيير و تحولات اجتماعي در اين شهر بود. به دنبال تحولاتي كه با حركت هرروزه موجي از جوانان دانشجو به اين منطقه و مناطق اطراف آن آغاز شده بود، پاي طبقه اي نيز به مناطق اين اطراف باز شد كه با خود هيچ نشاني از آن تهيدستان حاشيه نشين لقب گرفته جنوب شهر نداشتند.
طبيعت اين اطراف عناصر لازم براي تحقق اهداف لذت جويانه اين طبقه را در اختيار داشت، پس چه بهتر، رودهن حاشيه آسايش طبقه اي قرار گرفت كه تا پيش از اين البرز را تا انتهاي كوهپايه ها در اختيار گرفته بودند. ميان اين طبقه با آن حاشيه نشين وراميني كه در اثر رشد لجام گسيخته شهر در تمركز سرمايه و كار و امكانات در اين نقطه از جهان سكونت گزيده است، هيچ شباهتي وجود ندارد. تهران نشين رودهني، از انديشه اي محافظه كارانه به قصد تثبيت وضع موجود بهره مي برد و تهيدست وراميني در كسب معاش هرروز به نفي نفي در جهت انكار طبقه خويش گام برمي دارد. در اين سوي ماجرا در حاشيه گسترش هرچه بيشتر شهر تهران كه با قطور شدن فيزيكي آن همراه بوده، نيازهاي شهري جديد نيز به بدنه جمعيتي آن مناطق تزريق شده است. اين تزريق نيازها به حواشي، از قدرت نظام سرمايه پسندي خبر مي دهد كه جز به بازارهاي جديد براي كالاهاي انبوه خويش، به چيز ديگري نمي انديشد. وجود مادرشهر تهران و هجوم سرريز جمعيت آن به منطقه ورامين، اسلامشهر و پاكدشت به رشد سريع جمعيت در اين مناطق منجر شده است.
مثال بارز اين موضوع شهر قرچك است كه جمعيت آن از 167 نفر در سال 1335 به 105 هزار در سال 1370 رسيده است. تحقيقي كه روي 50 هزار نفر از ساكنان ورامين به عمل آمده نشان مي دهد كه 60 درصد خروجي ها از ساعت شش تا هشت صبح اتفاق افتاده كه از كل اين جمعيت، 49 درصد آن به قصد عزيمت به تهران از منزل خارج شده اند. بخش زيادي از منابع توليدي اين مناطق، در مالكيت طبقه مرفه تهراني و دولت قرار دارد. گسترش بي رويه حوزه صنعتي در چنين مناطقي از سوي طبقه مرفه و دولت كه خود نيز هيچ سكونتي در آنجا نداشته و بالطبع هيچ احساس همذات پنداري خاص با ساكنان آن ندارند در گسترش كالبدي منطقه، تخريب اراضي مزروعي، آلودگي محيط زيست و تحول در ساخت و ساز منطقه تاثير گذاشته است. حال، وضعيت اين مناطق را با رودهن مقايسه كنيد. بيش از 80 درصد رفت و آمد به اين منطقه را دانشجويان انجام مي دهند. دانشگاه آزاد، پذيراي اين خيل عظيم جمعيت شده است. طبقه مرفه تهران نشين نيز با گسترش حوزه علايق خويش به اين مناطق پاي نهاده است.
اين طبقه كه در شهرهاي جنوبي تهران برپايه بهره كشي و نه سودمندي به فعاليت صنعتي و تجاري مشغول است، در مناطق روستايي اطراف تهران نيز برپايه رابطه دارندگي عمل مي كند. ويلا و ساختمان، سمبل اين دارندگي عنوان مي شود. در اين رفتار نشانه هاي آشكاري از ضايع كردن تظاهري و چشم و همچشمي مالي به وسيله افراد اين طبقه به نمايش گذاشته مي شود. با انعكاس چنين رفتارهايي در ساختار اجتماعي، بايد منتظر بود تا ديرزماني ديگر پاي طبقه متوسط نيز به استفاده و بهره گيري از چنين خصايصي باز شود. شايد از اين روست كه به نظر عده اي، در حال حاضر در تهران تفاوت و شكاف گسترده اي بين خلق و خوي طبقات بالايي و پاييني جامعه مشاهده نمي شود. اين موضوع به همان سرمشق تجويزي طبقه بازمي گردد كه بخت و اقبال بلند يك شهر (به لحاظ جغرافياي طبقاتي) امكان الگو شدن هرچه بيشتر را در اختيار اعضاي آن قرار داده است. سوي ديگرماجرا به تهيدستان شهري در ورامين، پاكدشت، اسلامشهر و ... بازمي گردد. آنها در آن سوي ماجرا با واقعيتي با نام زندگي به نام ضرورت نفس مي كشند.
No comments:
Post a Comment