ولنتاين يا به تعبيري روز عشاق به عنوان يك آيين كاملاً غربي مي رود تا آرام آرام در دل جوانان شرق جا باز كند. با نيم نگاهي به مغازه هاي كوچك و بزرگي كه در سطح شهر مشغول فروش هداياي اين جشن اروپايي هستند، مي توان به تصويردرست تري از موضوع دست يافت. اين اما صورت ماجراست. آنچه از دل اين اتفاق قابل مشاهده است تصوير حضور آرام تمدني است كه روزگاري براي پا گذاشتن نه حتي در قلب مردمان كه در كوچه پس كوچه شهرهاي يك تمدن شرقي نيز چاره اي جز نبردهاي طولاني نداشت و عجب اينكه در پس اين نبردهاي طولاني هيچ گاه به او مجالي براي تسخير ذهن مردمان شرقي داده نمي شد. اما تو گويي روزگار ديگر شده است. اكنون حضور غرب به عنوان مجموعه اي از سنت هاي متفاوت فكري _ رفتاري كه تا پيش از اين به مظاهر تكنولوژيكي در كشورهاي شرقي محدود مانده بود به دل باورها و يا به تعبيري به ذهن آدم هاي شرقي نيز رسيده است
ما پذيراي آيين و رسوم غربيان شده ايم. اين در حالي است كه نسبت به فراموشي آداب، رسوم و آيين هاي ملي و مذهبي خود هيچ ترسي نشان نمي دهيم. راستي چه اتفاقي افتاده است؟ آيا مي توان پذيرفت كه غربيان براي رخنه در زندگي ما شرقيان به اقداماتي خاص دست زده اند؟ آنكه از زاويه محافظه كارانه و نيز توطئه آميز به غرب مي نگرد، در پس اين حركت دست هاي آلوده تمدني را مي بيند كه براي تسخير همه چيز شرقيان بي اطلاع از اوضاع جهان مشغول طراحي و اجراي برنامه هاي خاصي است. اما اين حقيقت ماجرا نيست. اين درست است كه غرب مدرن در تلاش براي حضور در بطن زندگي اساطيري ما شرقيان با استفاده از يك حربه بسيار ساده و در عين حال پيچيده به نام رسانه اي كردن جهان باورها و مفاهيمي را در ذهن و زبان ما جاي داده كه روزگاري براي باورپذير كردن هر قطعه كوچك از آنها به جنگي پردامنه و خونين نياز بود، اما مشكل مي توان براي پاسخ به سئوال پيش گفته به چنين عباراتي بسنده كرد. واقعيت آن است كه غرب امروز به عنوان تمدن برتر يا هر آنچه بويي از فرهنگ جهاني با خود دارد، در زمانه امروز چه بخواهيم و چه نخواهيم مي رود تا به تسخير جهان دست يابد. اين اتفاق ازهمان لحظه اي رخ داد كه فيلسوفان و جامعه شناسان و نظريه پردازان فرهنگي اين تمدن با طرح نظريه جهاني شدن پرداختند
اين در حالي بود كه در اين سوي كره خاكي متفكران ما در تغيير اين نظريه تنها به بعد سياسي آن نگاه كرده در غفلت از ابعاد فرهنگي _ اجتماعي اين موضوع ناسزاگويان غرب را به باد انتقاد مي گرفتند، غافل از آنكه در همان لحظات كه اين عده فرهنگ عمومي را به سوي حقيقت شرق حواله مي دهند، جوان شرقي از لباس غربي، فيلم غربي، تكنولوژي غربي و ... براي زندگي خود استفاده مي كند و گاه در اين استفاده آنقدر افراط مي كند كه خود را به نسخه اي به مراتب غربي تر از خود غربيان بدل مي كند. در يك كلام ما در همان حال كه از تريبون هاي رسمي به انكار غرب مي پردازيم، از غرب و سنت آن نيز پيروي مي كنيم. در اين پيروي فاصله اي عجيب ميان فرهنگ توده با فرهنگ رسمي ديكته شده از سوي نهاد دولت مشاهده مي شود
در چنين اوضاعي است كه جوان شرقي ايران جشن ژانويه و ولنتاين برگزار مي كند. جهاني شدن به قاعده مسلط همه را در فضا معلق گذاشته است حتي جوان شرقي را كه روزگاري ريشه هاي ستبر و هزاران ساله در خاك داشت. متفكران منتقد غرب ما بي توجه به اين موضوع به انتقاد از غربي مي پردازند كه شيوه تفكر و انتقاد را خود او به آنها آموخته و در عين حال لباس و پوشاك و خوراك او نيز ساخته و پرداخته ذهن حسابگر اوست. در چنين احوالي است كه ما آرام آرام آيين ها و آداب و رسوم او را فرا مي گيريم بي آنكه اين آيين و آداب هيچ سنخيتي با فرهنگ عاشق كش ما داشته باشد. ما ديگر شده ايم
ما پذيراي آيين و رسوم غربيان شده ايم. اين در حالي است كه نسبت به فراموشي آداب، رسوم و آيين هاي ملي و مذهبي خود هيچ ترسي نشان نمي دهيم. راستي چه اتفاقي افتاده است؟ آيا مي توان پذيرفت كه غربيان براي رخنه در زندگي ما شرقيان به اقداماتي خاص دست زده اند؟ آنكه از زاويه محافظه كارانه و نيز توطئه آميز به غرب مي نگرد، در پس اين حركت دست هاي آلوده تمدني را مي بيند كه براي تسخير همه چيز شرقيان بي اطلاع از اوضاع جهان مشغول طراحي و اجراي برنامه هاي خاصي است. اما اين حقيقت ماجرا نيست. اين درست است كه غرب مدرن در تلاش براي حضور در بطن زندگي اساطيري ما شرقيان با استفاده از يك حربه بسيار ساده و در عين حال پيچيده به نام رسانه اي كردن جهان باورها و مفاهيمي را در ذهن و زبان ما جاي داده كه روزگاري براي باورپذير كردن هر قطعه كوچك از آنها به جنگي پردامنه و خونين نياز بود، اما مشكل مي توان براي پاسخ به سئوال پيش گفته به چنين عباراتي بسنده كرد. واقعيت آن است كه غرب امروز به عنوان تمدن برتر يا هر آنچه بويي از فرهنگ جهاني با خود دارد، در زمانه امروز چه بخواهيم و چه نخواهيم مي رود تا به تسخير جهان دست يابد. اين اتفاق ازهمان لحظه اي رخ داد كه فيلسوفان و جامعه شناسان و نظريه پردازان فرهنگي اين تمدن با طرح نظريه جهاني شدن پرداختند
اين در حالي بود كه در اين سوي كره خاكي متفكران ما در تغيير اين نظريه تنها به بعد سياسي آن نگاه كرده در غفلت از ابعاد فرهنگي _ اجتماعي اين موضوع ناسزاگويان غرب را به باد انتقاد مي گرفتند، غافل از آنكه در همان لحظات كه اين عده فرهنگ عمومي را به سوي حقيقت شرق حواله مي دهند، جوان شرقي از لباس غربي، فيلم غربي، تكنولوژي غربي و ... براي زندگي خود استفاده مي كند و گاه در اين استفاده آنقدر افراط مي كند كه خود را به نسخه اي به مراتب غربي تر از خود غربيان بدل مي كند. در يك كلام ما در همان حال كه از تريبون هاي رسمي به انكار غرب مي پردازيم، از غرب و سنت آن نيز پيروي مي كنيم. در اين پيروي فاصله اي عجيب ميان فرهنگ توده با فرهنگ رسمي ديكته شده از سوي نهاد دولت مشاهده مي شود
در چنين اوضاعي است كه جوان شرقي ايران جشن ژانويه و ولنتاين برگزار مي كند. جهاني شدن به قاعده مسلط همه را در فضا معلق گذاشته است حتي جوان شرقي را كه روزگاري ريشه هاي ستبر و هزاران ساله در خاك داشت. متفكران منتقد غرب ما بي توجه به اين موضوع به انتقاد از غربي مي پردازند كه شيوه تفكر و انتقاد را خود او به آنها آموخته و در عين حال لباس و پوشاك و خوراك او نيز ساخته و پرداخته ذهن حسابگر اوست. در چنين احوالي است كه ما آرام آرام آيين ها و آداب و رسوم او را فرا مي گيريم بي آنكه اين آيين و آداب هيچ سنخيتي با فرهنگ عاشق كش ما داشته باشد. ما ديگر شده ايم
No comments:
Post a Comment