نخستين مهاجران به دلايل دينى به آمريكا كوچيده بودند. نخست، مهاجرنشين هاى رودآيلند، مريلند، نيوجرسى، نيويورك، كاروليناى شمالى، پنسيلوانيا و ماساچوست (در سال ۱۷۳۳) به ترتيب به اين مهم پرداختند. چندى ديرتر ميان سال ۱۷۷۳ و سال ۱۷۷۶ (يك ماه پيش از اعلام استقلال ايالات متحده) اعلاميه ويرجينيا صادر شد. اين اعلاميه تاكيد مى ورزد كه همه انسان ها به دليل سرشت انسانى خود به تساوى آزاد و مستقل اند و از برخى حقوق يعنى حق زندگى، آزادى، مالكيت، خوشبختى و... برخوردار هستند.»(باربيه، ۱۳۸۳)گام هاى لرزان دريانوردان اسپانيايى كه با هدايت كريستف كلمب در اكتبر ۱۴۹۲ به خاك آمريكا رسيد، از فتح سرزمينى خبر می داد كه در روياى فاتحان اسپانيايى راه وصول به هند يا سرزمين طلا بود. آنان كه در جست وجوى طلا بودند به گفته «برنارد لوئيس» سرزمينى را اختراع كردند كه به ادامه حيات اروپا كمك مى كرد. ماموران كه از جانب دولت اسپانيا وظيفه اختراع يا كشف اين مهم را بر عهده گرفته بودند شايد هيچ گاه فكر نمى كردند در افق آنها سرزمينى قرار گرفته كه چند قرن بعد به تاثير گذار ترين كشور تاريخ بدل خواهد شد. آنچه در پس مفاد اعلاميه ويرجينيا نهفته بود از آغاز راهى خبر مى داد كه يوتوپيا شدن آمريكا را بيش از پيش تاييد مى كرد. به اعتقاد «موريس باربيه» هدف از ذكر اين حقوق اساساً توجيه جدا شدن مهاجرنشين هاى آمريكاى شمالى از بريتانياى كبير و تبديل آنها به ايالات آزاد و مستقل بود. امتياز بزرگ آمريكاييان به اعتقاد «باربيه» در اين كلام توكويل نهفته بود: «آمريكاييان بدون رنج بردن از انقلاب هاى دموكراتيك به دموكراسى رسيدند و افزون بر اين به جاى اينكه به موجوداتى برابر تبديل شوند برابر زاده شده اند. (باربيه، ۱۳۸۳ ص ۱۶۹) راز پويايى و ماندگارى اين سرزمين را به گفته بسيارى از همين زاويه مى توان تحليل كرد. شايد از اين روست كه عده اى تاريخ سرزمين بدون تاريخ آمريكا را در تحليل هاى خويش اين گونه توصيف مى كنند: «آمريكا حتى قبل از آنكه كشف شود به نشانه مبدل شده بود. زمانى كه كريستف كلمب قصد كشف آمريكا را داشت تصور و ايماژى از آنجا در سر داشت. آمريكا براى او مكانى تخيلى بود، آمريكا شايد يگانه كشورى است كه قبل از كشف شدن يا ساخته شدن در تخيل ساخته شده بود. آمريكا به عنوان نشانه زاييده شد. كريستف كلمب گمان مى كرد كه با كشف آنجا به كشف بهشت نايل خواهد شد.»(اباذری،۸۰) همه راز هاى سرزمين جديد و حركت پرشتاب آن به سوى پيشرفت بود كه بعد ها دستاويز سفر هجده ماهه «آلكسى دوتوكويل» سياستمدار و نويسنده برجسته فرانسوى به اين كشور شد. دستاورد سفر خلق اثرى بود كه اكنون به عنوان يكى از جدى ترين آثار در حوزه معرفى ويژگى هاى اجتماعى آمريكاييان مطرح است. توكويل در اين سفر كه به گفته خويش «به ماوراى آمريكا» نظر داشت اين ماوراى آمريكا «تمايلات، خصوصيات و هيجانات دموكراسى» در كشور، لقب گرفت تا از خلال آن «تحليل دموكراسى در آمريكا» به قلم توكويل شكل گيرد.به اعتقاد وى: «آمريكا تنها كشورى است كه در آنجا مى توان پيشرفت ها و تحولات طبيعى و آرام يك جامعه را مطالعه كرد. اين متفكر فرانسوى در فصل دوم اين اثر برجسته كه به تحليل نقطه مبدا و اهميت آن در آ ينده نژاد و آنگلوآمريكن مى پردازد، تحليل ثمر بخشى از خصوصيات اولين مهاجرانى آمريكايى ارائه مى دهد كه در اينجا به قسمت هايى از آن تحليل اشاره مى شود. به اعتقاد وى: «مهاجرينى كه در ازمنه مختلف به سرزمينى كه امروزه ممالك متحده آمريكا ناميده مى شود مهاجرت كردند، از جهات گوناگون با يكديگر اختلاف داشتند. هدف همه آنها يكى نبود و هر يك از آنها بر طبق اصول خاصى امور خود را اداره مى كرد؛ معهذا همه مهاجرين خطوط مشتركى با يكديگر داشتند و همه تحت شرايط مشابهى قرار گرفتند.» توكويل اين نقطه اشتراك را وحدت زبان مى داند. آنها فرزندان ملت واحدى بودند.آنان با خود بذر دموكراسى اروپايى را به آمريكا بردند. اين نكته در گفته هاى وى اين گونه تحليل مى شود: هيچ يك از مهاجرين هنگام ترك ماد وطن ادعاى امتيازى بر ديگران نداشتند، زيرا طبيعتاً از طبقه متنعم و متنفذ كسى جلال وطن نمى كرد و فقر و بدبختى موثر ترين عامل ايجاد برابرى در ميان افراد است. البته به كرات عده اى از افراد متنفذ به دنبال مبارزات سياسى و مذهبى راه آمريكا را در پيش گرفتند و در آنجا قوانينى وضع كردند كه ايجاد طبقات كنند ولى خيلى زود متوجه شدند كه آمريكا براى اشرافيت محلى ندارد. اين مهاجران از كشور هايى چون اسپانيا، فرانسه و انگلستان به كشور تازه كشف شده مهاجرت كردند. آنها در دورانى به اين كار اقدام كردند كه تب كشف و استخراج معادن طلا در تمامى اروپا گسترش يافته بود.به گفته توكويل: «بدين ترتيب جويندگان طلا اولين دسته اى بودند كه به ويرژين اعزام گرديدند. آنها مردم فقير و سركشى بودند كه روح ماجراجو و ناراحت آنها دوران جوان و آغاز حيات دسته هاى مهاجر را چنان مشوش ساخت كه آينده آنها مبهم و تاريك به نظر مى رسيد. به دنبال آنها صنعتگران و كشاورزان از راه رسيدند اينها مردم آرام و خليقى بودند كه نسبت به افراد طبقه پايين انگلستان هيچ گونه امتيازى نداشتند. (توكويل، ،۸۳ ص ۲۰) با اين حال حركت دسته هاى بعدى كه از انگلستان عازم اين كشور مى شدند و در شمال آمريكا اسكان يافتند تغييرات عظيمى در منطقه ايجاد كرد. ايالت جديد برخلاف سن دومنيك كه توسط دزدان دريايى تاسيس شد و نيز برخلاف جنوب آمريكا محل اسكان فقرا و دردمندان بود همه از افراد متمكن كشور خويش بودند و اجتماع آنها در قاره آمريكا از بدو تاسيس، اجتماع بى نظير و شگفتى بود كه در آن اشراف و توده مردم وجود نداشت. بدين معنى كه فقير و اعيان در ميان آنها ديده نمى شد. مهاجرين يا چنان كه آنان خود را خطاب مى كردند «زائرين» همه از طرفداران طريقتى بودند كه به علت رياضت هايى كه در اجراى اصول متحمل مى شدند به نام پى يوريتن شهرت پيدا كردند.توكويل در تحليل خود عقايد مذهبى پى يوريتانيسم را در پاره اى موارد با اصول دموكراسى و جمهوريت مطابق مى داند و تاكيد مى كند: پى يوريتن ها از حكومت وطن خود سخت آزرده بودند و در اجتماعى كه مى زيستند از نظر اصولى كه بدان معتقد بودند تحقير مى شدند. از آن جهت به جست وجوى سرزمين وحشى و دورافتاده اى رفتند تا فرصتى به دست آورند و به دلخواه اساس زندگانى خود را تشكيل دهند و آزادانه خداى خود را پرستش نمايند.» خداى آمريكا از فرداى آن حضور در شمايل قديسى عجيب الخلقه كشف شد، مقدس شد و باليد و رشد كرد تا قرن هاى بى معنى امروز يدك كش نام سنگين سرزمينی باشند كه قصد كرده تاريخى نو براى جهان بيافريند
اين مقاله را پيشتر در تاريخ ۱/۱۱/۱۳۸۳در روزنامه شرق منتشر کرده بودم
اين مقاله را پيشتر در تاريخ ۱/۱۱/۱۳۸۳در روزنامه شرق منتشر کرده بودم
No comments:
Post a Comment