Sunday, December 30, 2007

دستور‌العمل‌هايي براي كوك كردن ساعت از نگاه كورتاسار

وقتي يك ساعت به تو هديه مي‌دهند، در واقع يك جهنم كوچك غرقه در گل را برايت هديه آورده‌اند. يك كند و زنجير از جنس گل سرخ، يك سلول زندان از جنس هوا. فقط ساعت را به تو نمي‌دهند؛ همراه آن، بهترين آرزو‌ها را هم ارزاني مي‌كنند و اينكه اميدواريم يك عالمه وقت برايت كار كند چون يك مارك عالي سوييسي ست و يك سنگ ساعت فوق‌العاده هم دارد. فقط اين وسيله ظريف كاري شده را كه به مچ دستت مي‌بندي و با خودت به گردش مي‌بري به تو هديه نمي‌كنند. خودشان هم نمي‌دانند- و عمق فاجعه هم همينجاست كه نمي‌دانند- كه به تو يك قطعه شكننده و متزلزل از خودت را هديه مي‌دهند، چيزي كه پاره‌اي از توست اما جسمت نيست. چيزي كه بايد با يك بند چرمي به بدنت وصل كني، مثل يك دست اضافه كه از مچت آويزان باشد.به تو ضرورت كوك كردن هر روزه‌اش را هديه مي‌دهند، لزوم كوك كردن دائمش را تا همچنان يك ساعت بماند. به تو وسواس توجه كردن به زمان دقيق در ويترين جواهر‌فروشي‌ها، اخبار راديو و ساعت گويا را هديه مي‌دهند. به تو هراس از دست دادنش را هديه مي‌دهند، هراس از اينكه آن را از تو بدزدند يا از دستت زمين بيفتد و بشكند. به تو ماركش را هديه مي‌دهند و اطمينان به اينكه اين مارك از بقيه بهتر است. به تو دغدغه مقايسه ساعتت با بقيه ساعت‌ها را هديه مي‌دهند. به تو يك ساعت هديه نمي‌دهند؛ تو خودت هديه هستي. تو را براي جشن تولد ساعت، به او هديه مي‌دهند
خوليو كورتاسار
قصه‌هاي قرو قاطي
ترجمه: جيران مقدم
ص51
انتشارات مانك

Monday, December 17, 2007

آواز مويه زير پل سيدخندان

همشهري‌هاي من ايستاده‌اند زير پل سيد خندان و آواز مويه مي‌خوانند كه دلتنگي است.خود اما انگاري دلتنگ نيستند، مي‌خندند و ميان اين همه جار و جنجال اطراف سيد خندان گوشه‌اي براي خود پيدا كرده و نشسته‌اند. بي خيال عالم فاني سيگاري مي‌گذارند گوشه لب و چند نفري يك نخ را با پك‌هاي جانانه روانه هواي تهران مي‌كنند.آواز مويه كه غم و دلتنگي است ميان لب‌هاي يكي‌شان اوج مي‌گيرد و به طرز غريبي تكرار مي‌شود.من اين آواز را شنيده‌ام. روي سنگهاي كوهستان‌، زير درخت بلوطي، جايي براي خود پيدا كرده‌ام و نشسته‌ام تا آواز آن كه مي‌خواند تمام شود و بروم پي كارم، حالا اينجا و آواز مويه و كوهستاني كه نيست تا آواز با صداي باد در شاخ و برگ درختان بچرخد. زير پل سيد خندان ، كيست كه مويه مي‌خواند به دلتنگي و كلماتش بر صورتم مي‌خورد . كمي ابر باران گرفته آمده و بالاي سرشان ايستاده و آب بر سر و صورتشان مي‌ريزد. نقش باران و آواز غم با هم يكي مي‌شوند تا اين صورتهاي خسته را جلايي ديگر بدهند.دارم مي‌روم سر كار اما از اين آواز گريزي نيست. ساعت 9 صبح هم كه باشد، دير هم كه به محل كار برسم، گزارشم را هم كه ننويسم ، باز خيالي نيست، كوهستاني هم كه نباشد، جايي همان حوالي براي خود پيدا مي‌كنم تا آواز آن را كه با دود سيگارش شهر ما را به هيچ گرفته گوش كنم. بخوان همشهري من امروز قيد كارم را به خاطر آواز غريب تو مي‌زنم

Sunday, December 09, 2007

در حال پوست كندن پياز اثر گونترگراس منتشر شد

در حال پوست كندن پياز اثر مناقشه بر انگيز «گونترگراس» كه در واقع زندگينامه او محسوب مي‌شود با ترجمه جاهد جهانشاهي از سوي انتشارات« نگاه» چاپ و روانه بازار كتاب شد. اين اثر يك سال پيش در اروپا منتشر و اشاره «گونترگراس» در اين كتاب مبني بر حضور وي در اس اس آلمان نازي در سن 17 سالگي باعث به وجود آمدن جرياناتي بر عليه اين نويسنده شد . يك اثر ديگر كه اين روزها در بازار كتاب ايران توزيع شده چاپ مجدد يكي از آثار مهم هگل است. اين كتاب كه « استقرار شريعت در مذهب مسيح» نام دارد، پيش از اين يكبار در سال 69 از سوي انتشارات آگاه منتشر شد و بعد از مدتي ناياب شد. به گونه‌اي كه براي يافتن آن جستجو در بازار سياه كتاب هم به نتيجه نمي‌رسيد. « استقرار شريعت در مذهب مسيح»يكي از آثار دوره جواني هگل محسوب مي‌شود كه درباره الاهيات نوشته شده بود. مترجم اين اثر مهم«باقر پرهام» است و انتشارات آگاه اين اثر را تجديد چاپ كرده است
اينجا هم مي‌توانيد معرفي چند كتاب تازه را كه براي مجله زنان نوشته‌ام بخوانيد