Monday, May 22, 2006

نگاه انتقادي آدورنو به وضعيت زنان در جامعه مدرن

با تحليل رفتن اقتصاد "مردانه"ي ليبرال،با مشاركت زنان در كار‌هاي دستمزدي-كه در آن از مردان نه كمتر و نه بيشتر صاحب استقلال‌اند-با دور انداختن هاله‌ي جادويي خانواده و بي‌اثر شدن تابو‌هاي جنسي، اين مسئله در واقع ديگر ظاهرا"حاد" به نظر نمي‌آيد. بااين همه، ادامه‌ي بقاي جامعه‌ي سنتي، جنبش رهايي‌بخش زنان را به انحراف كشانده است. كمتر چيزي به اندازه‌ي عدم توجه به اين مسئله،آشكار‌كننده‌ي انحطاط جنبش كارگري است.پذيرش زنان در تمام فعاليت‌هاي تحت نظارت، بيرون ماندگي آنان را از جامعه‌ي انساني پنهان مي‌كند. در حيطه‌ي تجارت‌هاي كلان، آنان همچنان به همان صورتي كه در خانواده بودند، به صورت ابژه باقي مي‌مانند. ما نه تنها بايد روي كار روزانه و طاقت‌فرساي آنها و زندگي خانگي‌شان كه چنين باطلانه متكي به شرايط فرو بسته‌ي كار خانگي در بحبوحه‌ي يك جهان صنعتي است، بيانديشيم،بلكه بايد به خود آنان نيز توجه كنيم. آنان مشتاقانه و بي‌هيچ انگيزه‌ي تلافي جويانه‌يي خود را با اقتدار مي‌سنجند و تعريف مي‌كنند. به جاي حل مسئله‌ي سركوب زنان، جامعه‌ي مذكر اصل بنيادين خود را چنان رواج داده است كه قربانيان ديگر حتا قادر به طرح اين مسئله نيستند.با فراهم و تقديم كردن مقدار متنابعي از كالا‌هاي مختلف به زنان؛ آنان به سرنوشت خود گردن مي‌نهند،انديشيدن را به مردان واگذار مي‌كنند، هرگونه انديشه‌ي ناب را به عنوان تهاجمي عليه آرمان‌هاي زنانه تلقي مي‌كنند كه صنعت فرهنگ‌سازي ترويج داده است، و با آسودگي خاطر پذيراي اسارت مي‌شوند، اسارتي كه آن را لازمه‌ي ايفاي نقش جنس خود در نظر مي‌گيرند. نواقصي كه با آن بهاي اسارت خود را مي‌پردازند و در راس آن حماقت روان‌پريشانه قرار دارد، به تداوم اين موقعيت كمك مي‌كند.حتا در زمانه‌ي"ايبسن"بيشتر زناني كه جايگاهي براي خود در جامعه‌ي بورژوايي به دست آورده بودند، حاضر بودند دمار از روزگار آن خواهران هيستريك خود درآورند كه به جاي آنها نوميدانه مي‌كوشيدند ديوار‌هاي زندان جامعه را كه آشكارا آنان را در ميان گرفته بود ، ويران كنند.با اين همه، نوادگان دختر آن زنان از روي تساهل به اين هيستريك‌ها لبخند مي‌زنند، بي آن‌كه خود را در زمره‌ي آنان بدانند و مداواي آنان را به سازمان‌هاي مددكار اجتماعي واگذار مي‌كنند. زنان هيستريك كه در آرزوي امر معجزه‌آميزند، راه را براي سبك‌مغزاني مي‌گشايند كه به طرزي بي امان كارايي دارند و براي پيروزي نيستي بي‌صبري مي‌كنند. اما شايد اين مشيت تمام كهنگي‌ها و از رواج‌افتادگي‌هاست. نه تنها فاصله‌ي زماني كه حكم تاريخي نيز در اين ميان موثر است.حالت بيان اين حكم در همه چيز، شرمي است كه بر نسل‌هاي بعدي مستولي مي‌شود، در حالي‌كه يك امكان قديمي‌تر هم بود كه آنان از به ثمر نشاندن‌اش چشم‌پوشي كرده‌اند. هر چه انجام شده است مي‌تواند به فراموشي سپرده شود و در زمان حال حفظ شود. تنها آنچه به شكست انجاميده، كهنه است؛ آن نويد شكسته‌ي آغازي نو. بي سبب نيست كه به زنان آثار ايبسن"مدرن" مي‌گويند. نفرت از مدرنيته همان نفرت از چيز‌هاي منسوخ است


تئودور آدورنو
اخلاق صغير
ص141-143
ترجمه‌ي حميد فرازنده
انتشارات نقش خورشيد

No comments: