روز سوم ژانويه ي 1921 ،پليس فرانسه پيكر نيمه جان مردي را كه در يكي از باغ هاي عمومي نيس رگ هاي گردنش را با تيغ ريش تراش قطع كرده بود به يكي از بيمارستان هاي شهر منتقل ساخت.تحقيقات بعدي نشان داد كه مصدوم عكاس دوره گردي است به نام " پانائيت ايستراتي"، تبعه روماني ، كه ظاهرا در اثر فقر و نوميدي دست به خودكشي زده است . با اينكه شدت جراحات وارده به حدي بود كه اميد هر گونه نجاتي را از بين مي برد ، ايستراتي به نحوي معجزه آسا نجات يافت. در ميان مدارك شخصي او نامه اي پيدا شد ،خطاب به "رومن رولان" ، كه پزشك معالج ايستراتي آن را براي تحريريه روزنامه اومانيته فرستاد.رولان از خلال سطور آن نامه كه به فرانسه ناشيانه اي نوشته شده بود به استعداد نويسندگي عكاس دوره گرد پي مي برد و او را مصرانه به نوشتن ترغيب مي كند،و اين سرآغاز كار نويسنده اي است كه آثار ارزشمندي را به ادبيات فرانسه بين دو جنگ تقديم داشته است
پانائيت ايستراتي در دهم اوت 1884، در برائيلا ،چشم به جهان مي گشايد. پدرش،يك قاچاقچي يوناني ، در 1885 به آتن باز مي گردد و مدتي بعد در اثر بيماري سل در مي گذرد . پانائيت كوچك در دامان فقر و به دست مادري سخت كوش كه از راه رختشويي امرار معاش مي كند تربيت مي شود و نخستين درس هاي عزت نفس و بردباري در برابر شدايد را از او مي آموزد
سيروس سعيدي مترجم "آدرين زوگرافي " مهمترين اثر نويسنده ناشناس رومانيايي را اينگونه به مخاطب ايراني معرفي مي كند. او در مقدمه مفصل خود به خوبي شرح كاملي از اين نويسنده ارائه داده تلاش مي كند تا ما را با اين نويسنده نا شناس يا آنگونه كه "رومن رولان " در وصفش مي گويد"قصه گوي بزرگ" آشنا كند. "ايستراتي" با اين همه در نزد ايرانيان نا شناس باقي مي ماند. چرايي آن را به زعم من بايستي در وضعيت صنعت نشري ديد كه به خوبي بر روي آن تبليغات نمي شود. توزيع آن نامناسب است و ميزان كتاب فروش براي عرضه محصولات محدود آن هم كفايت نمي كند.به هر حال "آدرين زوگرافي" يا به عبارتي جلد نخست كتاب كه گوشه هايي از دوران كودكي و نوجواني نويسنده را زنده مي سازد براي نخستين بار در سالهاي 1926 و 1927 در فرانسه به چاپ رسيد.بر ما معلوم نيست كه كتاب در چند جلد نوشته شده. خود نويسنده در مقدمه اي كه بر كتاب نوشته و در آن به توصيف وضعيت درناك زندگي خويش يا به عبارتي لحظات آخر زندگي خود پرداخته مي گويد:"در ابتدا قرار بود كه مجموعه ي آثار من به زندگي آدرين زوگرافي در شش جلد خلاصه شود." اما وي در براي ما ادامه كار را مشخص نمي كند.مترجم نيز در ترجمه اين كتاب ،كنار عنوان آن عدد 1 گذاشته كه قاعدتا بايد به معني جلد نخست بودن اين اثر باشد. با اين حال داستان بيشتر شامل مجموعه اي است كه در آن شخص" آدرين زوگرافي" نقش اول را بر عهده دارد.به همين خاطر مطالعه همان جلد نخست به مثابه يك اثر مستقل به شمار مي آيد كه از چهار داستان تشكيل شده است.به باور نويسنده "جان كلام آدرين زوگرافي در اين كلام نهفته است كه براي جوانمردانه زيستن حتما لازم نيست كه انسان قهرمان يا پرهيزكار باشد. همين كه جوانمردي بيش از خود خواهي روح آدمي را ارضا مي كند، خود دليلي كافي است."آدرين زوگرافي جستجويي است در سرشت انسان. انساني كه با فقر و نداري دست و پنجه نرم مي كند اما آنقدر بضاعت دارد كه هويت انساني اش را فراموش نكند. "ايستراتي" در قالب اين اثر ساده و بي آلايش خود به مثابه يك قصه گوي كهن خواننده را با خود به متن زندگي انسانهاي طبقه پايين جامعه مي برد تا تصويري درست از وضعيت زندگي آنان به مخاطب خويش نشان دهد. انسانهايي كه با فقر و بدبختي پنجه در پنجه شده و در آستانه در غلتيدن به دنياي وحشتناكي به سر مي برند. او سخن از مادري مي گويد كه پسرش را مي كشد تا مبادا روزهاي پاياني زندگي اش را با خاطره تلخ زندگي او آشفته كند. از وضعيت كارگران مي گويد، از عشقهاي برباد رفته و كودكي هاي لگد مال شده. "ايستراتي " در اين كتاب با اينكه چندان پايبند اصول داستان نويسي نيست ؛اما از قدرت توصيف و مشاهده بسياري برخوردار است."رومن رولان" از همان ابتدا مهارت او در توصيف شخصيت ها و محيط ها ستايش مي كند.رولان بعد از انتشار اين اثر به ايستراتي وعده مي دهد كه در صورت اد امه كار و ارايه كارهايي كه به اندازه بعضي از فصول آدرين زوگرافي خوب باشند ، آثار نويسنده مي تواند به شهرتي جهاني دست پيدا كند. او حتي با خشنودي به "ايستراتي"مي نويسد:"پيش بيني هاي من درست بودند. برخي از اين داستان ها از عالي ترين مواهب زندگي و هنر برخوردارند. بعضي از آنها-خوب گوش كنيد چه مي گويم با بهترين داستان هاي گوركي يا تقريبا با داستان هاي مشهور تولستوي برابري مي كنند
گويا بعدها انتشار كتاب " به سوي شعله زندگي" ايستراتي را در محافل روشنفكري چپ اروپا منزوي مي سازد و او ناچارا در بهار 1930 براي هميشه به زادگاهش برائيلا باز مي گردد. اين اثر انتقادي حاصل سفري شانزده ماهه(اكتبر 1927-فوريه1928) به سرزمين شوراهاست. ايستراتي كه در ابتدا با شور و شوق براي ديدن شگفتي هاي ارض موعود سوسياليسم به آنجا سفر مي كند ،پس از پي بردن به حقايق مربوط يه اوضاع شوروي عميقا سرخورده مي شود. سالهاي پاياني عمرش در فقر و انزوا سپري مي شوند و سر انجام پس از مبارزه اي طولاني با بيماري سل ، در 16 آوريل هزار و نهصد و سي و پنج، چشم از جهان فرو مي بندد.وي در متني كه در اوج بيماري سل در صومعه نامتس نگاشته و در آن با زباني تلخ سخن مي گويد خطاب به مخاطبان آثارش مي افزايد:"اگر هنوز نتوانسته ايم كاري كنيم كه انسان،بي كيفر مرگ،خون همنوع خود را نمكد،پس دانش و هنر و فلسفه چند هزار ساله به چه كار مي آيد؟اگر قرار باشد كه همه اعم از بزرگ و و كوچك فقط به قوانين حاكم بر عالم حيوانات عمل كنيم ،ديگر موعظه درباره زيبايي و خير و عدالت از فراز منبرها و كرسي هاي مذهب و اخلاق چه حاصلي دارد؟خوشبختانه
يكي از كتابهاي آدرين زوگرافي سال 1383 با ترجمه "سيروس سعيدي"از سوي نشر "قله"چاپ و روانه بازار شد. من اين ناشر را نمي شناسم اما فكر مي كنم با كمي جستجو در بازار كتاب بتوان اين اثر را پيدا كرد. خودم از دفتر نشر ني در كريم خان خريدم. به هر حال مطالعه اين اثر را به همه اهل كتاب پيشنهاد مي كنم. ساختار اين اثر بيشتر ساختاري قصه گونه است. اما در همين سبك قصه گو اثري ممتاز و به ياد ماندني به شمار مي آيد
شش جهت است این جهان
-
پدر بزرگم همسن من که بود مرد. دقیقا همین سن. چهل و دو. زود مرد و مرگ
زودهنگامش به نوعی تاریخ نحیف خانواده ما را شکل داده. هر چه میگذرد این را
بیشتر میفهم...
3 weeks ago
No comments:
Post a Comment