در سادهترين گفتگو رمزي هست كه به گوينده ميگويد بيرون اصوات محض چه خبر است. وقتي آنها حرف ميزدند رمز گم ميشد. ضربهاي گم شده در كار بود. براي زن سخت بود ضربآهنگ را پيدا كند. هر چه داشتند كلمات ناموزون بود. زن ارتباط با مرد را از دست ميداد، گاهي علاقه را، نميتوانست وقفه هاي منظمي برقرار كند، يا نشانههاي زباني يا حتا نجواها و پچ پچها، مكثهاي مصوت كه جملهاي را موزون ميكرد. مرد به حرفهاي زن با چشم و ابرو پاسخ نميداد و اين زن را از پا ميانداخت. نه اينجا تاكيدي بود و نه آنجا صراحتي. زن كم كم فهميد كه حرفهايشان هيچ بار زماني ندارد و تمام ارجاع ها در حدي ناگفته است، همان چيزهايي كه يك مرد آلماني زبان و يك مرد چيني زبان مشترك دارند- همه اينها اينجا غايب بود
بادي آرتيست
دان دليلو
ترجمه منصوره وفايي
نشر ني
ص60
يك چيز ديگر، اين كتاب واقعا ارزش خريدن دارد. بخريد و بخوانيد و لذت ببريد. چند روزي نيست كه وارد بازار كتاب شده است. به گمانم اولين نوشتهاي است كه از دان دليلو در ايران ترجمه ميشود. اميدوارم آخرين نوشته هم نباشد. چون نثر و داستان باشكوهي دارد
No comments:
Post a Comment