مفهوم خيانت در كنار دو مفهوم ديگر عشق و مرگ يكي از پركاربردترين مفاهيم مورد علاقه ادبيات است كه تاكنون نويسندگان بزرگي در اثر داستاني خويش به طرح آن پرداختهاند. با اين حال ميان مفهوم خيانت و عشق در سنت ادبي مرز مشخص چنداني وجود ندارد.نويسنده به عمد مرز ميان اين دو را ناديده ميگيرد و به نوعي فارغ از جنبه آسيبشناسانه به طرح اين موضوع ميپردازد. آيا با اين مرز نامشخص و نيز به واسطه غير اخلاقي پنداشتن بحث خيانت، ميبايست نويسنده را نيز آدمي غير اخلاقي توصيف كرد. اگر ادبيات را عرصه مجازي و واقعيتي در مقابل واقعيت موجود تصور كنيم اين حكم نيز در دنيايي كه مرز تخيل و واقعيت در آن شكل پيچيده درهم تنيده شدهاند، چندان بهرهاي از حقيقت نخواهد داشت. گرايش و علاقه نويسندگان به طرح موضوع خيانت و ربط آن با عشق معمولا بدون جهتگيري خوب و بد از سوي نويسنده پايان مييابد. اما از سوي ديگر طرح اين بحث از زاويهاي ديگر نيز قابل تامل است. همه ما به عنوان مخاطبان ادبيات در هنگام مطالعه ادبي آنجا كه همزمان داستان درپيوند با مفهوم خيانت مورد بررسي قرار ميگيرد. چه خود عامل خيانت باشد و چه از اين نظر تجربه ديده باشد، هيچگاه از ديدگاهي منفي - آنگونه كه در جهان واقعي با آن مواجه ميشويم- با آن برخورد نميكنيم. آيا يكسان نپنداشتن جهان ادبي و جهان واقعي سبب ايجاد چنين ذهنيتي در خوانندگان آثار ادبي ميشود؟ پاسخ به اين پرسش از جهتي كاملا منفي است. چه آنكه طرح ذهني يك موضوع كه از نظر ذهنيت مسلط امري مذموم يا غيرقابل تاييد است، هيچگاه نميتواند مورد قبول قرار گيرد. اگر دروغ امر ناپسندي است، جايگاه آن در جهان واقعي وجهان ادبي تفاوتي نبايد بكند. طبيعي است كه دروغ امري مذموم است و در نتيجه ميان آنكه در لابهلاي خطوط نوشته شده در كاغذهاي انبوه صداي دروغاش را به گوش ما مي رساند با آنكه در جهان واقعي به ما دروغ ميگويد، نبايد فرقي باشد. از اين نظر چگونه ميتوان پذيرفت كه واكنش خواننده به طرح مفهوم خيانت در اثر ادبي با طرحهمان موضوع در جهان واقعي متفاوت است همه خوانندگاني كه در برابر خيانت يكي از شخصيتهاي داستاني سكوت ميكنند يا به اين موضوع نگاه همدلانهاي دارند، به هيچ وجه حاضر نيستند كه خود را به جاي شخصيت جفا ديده قرار دهند. سالها پيش در گفتوگو با نويسندهاي كه مفهوم خيانت را دستاويز قرار داده و در چند داستان خود به آن پرداخته بود، در اين مورد سوالي پرسيدم. آن نويسنده نيز به اعتراف خود، حاضر نبود به جاي شخصيت جفا ديده داستان قرارگيرد. دليل اين تناقض در چيست؟ آيا ميان اين خيانت و آن خيانت تفاوتي وجود دارد. حتي اگر دليل اين رضايت را آرامش خيال از فاصله اثر ادبي با جهان واقعي بدانيم بازهم نميتوان اين نكته را پنهان ساخت كه بالاخره در نفس خيانت يا غير اخلاقي پنداشتن آن در ذهنيت مسلط كه نبايد فرقي وجود داشته باشد. اگر خيانت امري مذموم تلقي شود چه فرقي ميكند كه اين خيانت در كجا رخ داده است. چگونه ميتوان از اين تناقض رهايي يافت. آيا بايد با استفاده از نظريات روانكاوانه به جستوجوي جهشهايي در ناخودآگاه پرداخت و آنگاه با يك حكم آوانگارد به تلقي خاصي در اين زمينه اشاره كرد. همان تلقياي كه در صورت تاييد آن ميبايست در معناي بسياري از مفاهيم شك كرد و در تفسير آنها جزئيات ديگري را در نظر گرفت.
ادبيات را گاه به مثابه جهاني در برابر جهان واقعي در نظر گرفتهاند، در اين تلقي ميتوان به اندازه تمامي كتابهاي داستان، جهانهاي متعدد درنظرگرفت. هريك از اين جهانها به راحتي ميتوانند نماينده تلقي و آرزوهايي ناديده و به بار نيامده كساني قرار گيرد كه آنها را نگاشته يا در پس نگارش تكتك كلمات آن بخشي از تعارضات دروني دنيا پيچيده آدمي را نشان داده و به نمايش گذاشتهاند.از زاويه ديگر ميتوان به مرز ناديدهاي اشاره كرد كه در پيوند عشق و خيانت در اثر ادبي به نازكترين حد خود ميرسد. آنجا كه قهرمان يا يكي از شخصيتهاي داستان در چنين وضعيتي قرار ميگيرد به خواننده، فرصت بيشتري براي تامل و بررسي اين نزاع داده ميشود. آن ديوار سخت و ستبري كه در جهان واقعي كشيده ميشود، در بطن يك اثر ادبي به غشايي نازك تبديل ميشود و با عنوان عشق به راحتي يا پذيرفته ميشود يا در صورت انكار بدون جنگ و خونريزي به پايان ميرسد. اثر ادبي در اين معنا، نماينده تعارض دروني آدميان است. آينهاي است در برابر جهان موجود، كه بازتاب بخشي از درونيات نهاد واقعي آدمي را برعهده ميگيرد. با اين حال جاي يك پرسش در اينجا خالي است. چرا مفهوم خيانت در آثار ادبي همواره به عنوان امري زنانه به نمايش در ميآيد. اين در حالي است كه اين مفهوم در جهان واقعي در طرف مربوط به مردان سنگيني بيشتري دارد. آيا دنياي مردانه اين ضعف يا عيب مردان را به عمد در اثر ادبي مورد فراموش قرار داده است. ميتوان اين نظر را پذيرفت. اما اگر قدري خوشبينانهتر نگاه كنيم. ميتوان به بحث جذابيت بيشتر آن اشاره كرد. به هر حال پيگيري هرگونه موضوع كه دلالت به رابطه دو جنس مخالف داشته باشد در پرتو يك شخصيت زن، جذابيت بيشتري را براي مخاطب داستان دارد. مجازات خيانت در آثار ادبي با خيانت در جهان واقعي به هيچوجه يكسان نيست. هرچه هست، اين را اينقدر ميدانيم كه آن آشفتگي ناشي از برخورد با رفتار خيانتآميز در رفتار و گفتار كساني كه با اين پديده مواجه بودند، در آثار ادبي مشاهده نميشود. آرامش غير عادي ناشي از اين كه اين به هر حال داستان است، همان آرامشي را به ياد آدمي ميآورد كه هنگام خواب با آن روبرو ميشود.بعد از هربار كابوس، آنگاه كه با فريادي بلند از خواب برميخيزيم، با مشاهده آرامش اطراف خود، خواب آشفته را از ذهن ميرهانيم و با موضوع كنار ميآييم. كدام يك را بايد پذيرفت، آن آشفتگي خيالگونه جهان مجازي يا آرامش ناگهاني جهان واقعي را
شش جهت است این جهان
-
پدر بزرگم همسن من که بود مرد. دقیقا همین سن. چهل و دو. زود مرد و مرگ
زودهنگامش به نوعی تاریخ نحیف خانواده ما را شکل داده. هر چه میگذرد این را
بیشتر میفهم...
3 weeks ago
No comments:
Post a Comment