آدمها يكي در ميان به زبان تماماً مخصوص خودشان حرف ميزدند، زباني كه حاصل تفكر خصوصيشان بود؛ هر كسي ايدهها و شيوههاي منحصر به فردي داشت.اگر ميخواستي درباره يك ليوان آب حرف بزني، بايد بر ميگشتي و از آفرينش زمين و آسمان توسط خدا شروع ميكردي؛ ابراهيم؛ موسي و عيسي ؛ روم؛ قرون وسطا؛ باروت، جنگ استقلال؛ از نيوتن ميآمدي و ميرسيدي به اينشتين؛ بعد هم جنگ و لنين و هيتلر.بعد از مرور اينها و وقتي همهشان را خوب روشن كردي، دوباره ميتوانستي از آن ليوان آب بگويي. « دارم غش ميكنم، خواهش ميكنم يه كم آب به من بدين.» حتا آن موقع هم اگر بتواني حرفت را بفهماني، شانس آوردهاي.
سال بلو/ دم را درياب/ ترجمهي بابك تبرايي/ نشر چشمه/ ص114
No comments:
Post a Comment