آقاي ساراماگو مرده و اكنون بخشي از «همه نامها» شده است. روايت او را از مرگ ميتوان در آثاري چون «هجوم دوباره مرگ» و «همه نامها» مورد مطالعه قرار داد. اگر سخن او را بپذيريم كه روزگاري گفته بود:« ادبيات بر جمعيت جهان افزوده است. » ناچار از گفتن اين جمله هستيم كه با مرگ او از اين پس همه نامهايي كه برايمان خلق كرد در ما به زيستن ادامه خواهند داد. چنين است كه با هر كلمهاي كه از او ميخوانيم ضربان اين نويسنده را نيز در قلب خود احساس ميكنيم.كلمات ساراماگو، همه آثار ارزشمندي كه به نام ادبيات خلق كرد ، روايتگر تنهايي انسان بود. انساني كه در جهان امروز از تنهايي سهمي بزرگ به ارث برده و در جدال با جهان بيرون ناچار از پناه بردن به تنهايي خود ساخته در درون خويش شده است. به احترام او كه آوازهاي در ادبيات داشت، ميتوان براي يك بار ديگر به دنياي كلمات بسياري كه آفريد سفر كرد.
شش جهت است این جهان
-
پدر بزرگم همسن من که بود مرد. دقیقا همین سن. چهل و دو. زود مرد و مرگ
زودهنگامش به نوعی تاریخ نحیف خانواده ما را شکل داده. هر چه میگذرد این را
بیشتر میفهم...
3 weeks ago
No comments:
Post a Comment