در کشور من کوهی است
در سرزمین من رودخانه ئی است
با من بیا
شب از کوه بالا می رود.
گرسنگی با رودخانه سرازیر است.
با من بیا.
آنان که در رنجند کیانند؟
نمی دانم، اما مردم من اند
با من بیا.
نمی دانم، اما پیش من می آیند
و به من می گویند:« ما رنج می بریم.»
با من بیا
و به من می گویند: « مردم تو،
مردم شوربخت تو،
میان کوه و رود،
با اندوه و گرسنگی،
نمی خواهند تنها پیکار کنند،
آنان در انتظار تو اند،ای دوست.»
و تو ای تنها محبوب من
ای دانه سرخ و کوچک گندم،
پیکار ما دشوار است،
زندگی دشوار،
اما تو با من خواهی آمد.
ترجمه: احمد پوری