Tuesday, January 26, 2010

لذت بردن از شكست/نگاهي به رمان دختري از پرو اثر يوسا


نويسندگان آمريكاي لاتين استاد نوشتن درباره روابط عاشقانه عجيب و غريب هستند. بعد از گابريل گارسيا ماركز كه با روايت عاشقان سالخورده خود در كتاب‌هايي چون «عشق سالهاي وبا» و«دلبركان غمگين من» سويه ديگري از تمايل انسان به سير و سلوك در روابط عاشقانه را بازگو كرد ، اينك نوبت به«ماريو بارگارس يوسا» نويسنده پرويي رسيده تا با كتاب «دختري از پرو» ما را به خواندن و كشف يكي ديگر از اين عاشقان عجيب و قهرمانان مايوس ادبيات دعوت كند.
«دختري از پرو» كه با ترجمه «خجسته كيهان» و از سوي نشر« پارسه» چاپ و روانه بازار كتاب شده است، بازگويي روايت زندگي عاشقانه«ريكاردو» و عشق ‌جنون‌آميز او به دختري پرويي است. عشقي‌كه سايه خود را بر تمامي زندگي او مي‌افكند و در تمامي مراحل زندگي‌اش حضور دارد و جدايي‌هاي گاه به گاه دختر پرويي و واگذاشتن ريكاردو و رفتن به سوي ديگران نيز تاثيري بر عمق آن نمي‌گذارد. داستان روايت عشقي يك سويه نيز هست. در يك طرف ماجرا، مردي مجنون به نام ريكاردو حضور دارد كه اگرچه عاشقانه به دختر پرويي علاقه دارد، اما در روايت يوسا هيچ نشانه‌اي از آن عشق‌هاي غيرمعمول مدل شرقي نيست. سوز و گداز ريكاردو بر محور دركي عقلاني از علاقمندي به طرف مقابل استوار است. با اين كه به دختر پرويي عشق مي‌ورزد اما بعد از هر بار شكست به جريان روزمره زندگي باز مي‌گردد و به هيچ وجه چون عاشقان شرقي به جنون عشق و سوز و گداز عاشقانه بر مبناي نوعي سلوك عارفانه روي نمي‌آورد. روايت عشق در كتاب « دختري از پرو» بر محور تمامي قرارداد‌هايي نوشته شده كه در چارچوب زندگي و واقعيت موجود جاري است. ريكاردو بعد از هر بار جدايي مكرر دختر مورد علاقه خود ، ياس و سرگشتگي‌اش را با روي آوردن به كار بيشتر از تن بيرون مي‌كند، جدايي دختر را قبول مي‌كند و ضعف خود را در اين پذيرش به عنوان بخشي از قرارداد‌ نانوشته زندگي مي‌پذيرد. اما به رغم اين پذيرش‌هاي ناشي از ناچاري و ضعف، همچنان به عشق خود و علاقمندي‌اش پايبند مي‌ماند.همچنان براي يافتن و ديدن او به كشورهاي مختلف سفر مي‌كند و هر بار بعد از يافتن‌اش همه رنج‌هاي پيشين را به فراموشي مي‌سپارد.
با خواندن اين رمان نه تصويري از مردي نگون‌بخت و ساده در ذهن تان نقش مي‌بندد، نه مجنوني شوريده كه وصف حال آن تنها و تنها در داستان‌هاي شرقي به شكلي غلو آميز تكرار شده است. « ريكاردو» همان انسان معمولي در اطراف زندگي ماست، ما به ازاي بيروني آن را مي‌توان در اطراف خود ديد، او انساني پيچيده نيست، قادر به پذيرش ضعف خود در اين رابطه هست، با اين حال نسبت به دست كشيدن از آن ناتوان است. او اين ناتواني را نيز مي‌شناسد، آن را مي‌پذيرد و آگاهانه در مسيري قدم بر مي‌دارد كه اين ناتواني برايش ترسيم كرده است. او براي پوشش اين ناتواني به تخيلاتش پناه نمي‌برد و آن اندك آرزويي هم كه دارد را در بستري از انفعال براي ما روايت مي‌كند. داستان از سيري تاريخي برخوردار است و از نوجواني ريكاردو تا سالخوردگي‌اش را در پناه همان عشق دوران كودكي روايت مي‌كند.
اين قهرمان مايوس، تصويرگر عاشقي امروزي است. «يوسا» در روايت اين عشق، تصويري متعالي از آن خلق نمي‌كند.عاشق را با همه ضعف‌ها، با همه فريب‌خوردن‌ها، با همه سادگي و ناتواني‌اش به ما نشان مي‌دهد.در عين حال عشق را رد نمي‌كند. كسي نيز قادر به توضيحي عقلاني درباره آن نيست. اتفاقي است كه پيش مي آيد و تمامي زندگي‌تان را براي هميشه تحت تاثير خود قرار مي‌دهد.حتي اگر پيشاپيش در آن شكست خورده باشيد، بازي ادامه دارد و عجب آنكه از شكست خود نيز لذت مي‌بريد.

No comments: